وحدت حوزه و دانشگاه  از تقابل تا تعامل  " سنــت و مـدرنـيزه " . . . . . . دكتر مجتبی كرباسچی

  به مناسبت 27 آذر روز " وحدت حوزه و دانشگاه "

از حوزه" سنتی " تا دانشگاه" مدرن "

     از تقابل تا تعامل   

                                   " سنــت و مـدرنـيزه "

Image hosted by allyoucanupload.com

 

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم

که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد

بدست کودکی گستاخ وبازیگوش

واو یکریز و پی در پی

بفشارد دم خویش را بر گلویم سخت

وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند در من

سکوت مرگبارم را !

 

وقتي صحبت از وحدت حوزه و دانشگاه مي‌شود آدم ياد عالمانی چون « دكتر علی شريعتی و

مهندس مهدی بازرگان » از يك طرف و علمايی مثل « آيت اله طالقانی و آيت اله مفتح » از سوی
          ديگر می افتد.

وقتي تصوير تشييع جنازه تاريخی و تابوت دكتر شريعتی را ديدم كه پيشاپيش آن نماينده زنده حوزه

( دكتر مفتح) ، نماينده دانشگاه ( دكتر شريعتی ) را تشييع مي كند ، پيش خود گفتم :

اميدوارم اين وحدت با ظهور شريعتی‌های نو تداوم يابد

يادم نمی‌رود فردی به شدت لاييك و ضد دين در خارج به من گفت :

مي‌دانی خائن‌ترين فرد به فرهنگ ملی ما كيست؟

گفتم : نه

گفت : "  دكتر علی شريعتی "

تعجب كردم و خيلی خنـديدم گفتم چرا؟

گفت: چون او با زبان علمی و دانشگاهي دين و اسلام را در ايران زنده كرد  ! ! !

گرچه در بين برخی از متعـصبين و متحجرين حوزه تكفير شد يا نشد ولی او نه با مسموميت غذايی

ساواك كه با نيش‌های زهرآگين بعضی دين شناسان زبان ناشناس به شدت مسموم و نهايتاً شهيد شد!

او را در عربستان « شيعه غالی » يعنی« شيعه غلو كننده » ناميدند در حالی كه در ايران او را سنی
          و طرفدار اهل سنت خواندند و جالب و جالب تر اينكه بعد از انقلاب ، اسناد ساواكی بودن وی برملا
           شد ! ! ! . .

و مورخانی نو كيسه وخط دار و خط باز پيدا شدند كه او را عامل رژيم شاه ناميدند !

اگر به من بگويند گناه كارترين افراد تاريخ  ِبشريت چه كسانی هستند و ته جهنم مختص كدامين
          دسته وفرقه هست ! ! ! ؟

می‌گويم:

دو گروه يكي : " مورخان دروغگو " و ديگري : " راويان كذاب "

چرا ؟

چون گرچه از نظر همه ما ، قابيل و چنگيز و هيلتر بد و بدتر بودند ولی از نظر يك مورخ ، آنان 
        هيچوقت نـبايد بـد باشند ، چون "
مورخ " بايد آنچه را ديده بنويسد ولی قضاوتش رابه خوانندگانش
        بسپارد  و
" راوی" هم بايد امانت دار خوبی در انتقال روايت به ديگران باشد ولو اينكه فلان روايت به
        مذاق وی خوش نيايد .

اصلاً می‌دانيد بانی و موسس جدايی و انشقاق اسلام به شيعه و سنی ، و مسيحيت به كاتالوليك و

پروتستان همين " راويان كذاب " بودند ! ؟

آنان كسانی بودند كه اديان ما را پا ره پاره كردند و با این کارشان خصومت ها ی دینی وجنگ
        های قومی ومحلی زیادی براه ا نداختنند که تاول سوزان نایره جنگ شان هنوز پا بر جاست و تاوان
          نيرنگ ودروغ شان را نه امروز و فردا ، كه تا دنيا دنياست مردم سرگشته و سرگردان بين اين
         شاخه و آن شاخه دين بايد پس بدهـند . . . . . . .

بگذريم ،

" وحدت حوزه و دانشگاه " بدان معنا نيست كه حوزه بخواهد تمام روايات و احاديث خود را بر
         دانشگاه غا لب كند و يا دانشگاه بخواهد برخی تحقيقات غيراخلاقی خود مثل " سقط جنين " يا علم
        " شبيه‌سـازي انسان " را به حوزه بقبولاند .

نه ! هرگز ! اصلاً چنين چيزی محال ِ محال است.

من صريحاً و خيلی محكم و جانانه به دو طيف بگويم محال است تا پايان بشريت حوزه و دانشگاه
         بتوانند همه روايات و تحقيقات خود را به یکديگر بقبولانند چون ميزان و معيار و"
واحـد "

نيك انديشي اين دو فرق مي كند چرا كه :

علم با" عـقـل " مي بـيـنـد ولی ديـن با " دل " مي‌پـذيـرد.

لذا چون فيلد يا محدوده و حوزه ِ ‌كاری آن دو يكی نيست پس لزومی به وحدت در تمام زمينه‌ها نيست

چطور؟

چون يك جراح پلاستيك با علم خود« بينی مادری » را زيبا می‌كند ولی حوزه با احاديث و روايات
         دينی خود«
مهر مادری » را تقويت می‌كند.

براي علم« صورت زيبا » مهم است ولی براي دين « سيرت زيبا » اهميت دارد

پس وحدت يعنی چه؟

         به نظر من :

وحـدت يعـنی اینکه  :

" مشتـركـات قابـل قـبول طرفـين را تقـويـت کـنیـم همين و بس "

 

شما اگر تمام كتب آسمانی با تمام روايات واحاديث شان را در تمام اديان روی هم جمع كنيد
          وتمام انديشمندان و روحانيون حوزه و كليسا و كنيسه وصومعه را از بدو تاريخ تا كنون را زنده كنيد
         واز  آنان بخواهيد تا با همفكری و استفاده از  فرامين آسمانی كـُتب ِدين خودشان هواپيمايی بسازند ،
        مطمئن باشيد همه آنها نه تنها آليـاژ هواپيما كه يك "
بـادبـادك" هم نمي توانند هوا كنند !
        پس دين به چه كار مي آيد ؟

ببينيد! رسالت دين ساختن واختراع نيست رسالت پيامبران " آدم كردن انسان ها " در دنيای مادی
         است ، دين آمده است تا در دنيای مدرن ماشين و ارتباطات "
آدم " توی اتومبيل و هواپيما بنـشاند نه
        "
انسان" ِ دو پای دنيوی وبی تعهد

وظيفه دين ، باروری " تخصص " نيست رسالت او آموزش " تعهد " است .

" تعهد " مال دين و" تخصص" مال علم است .

دانشكده پزشكی متخصص تربيت می كند ولی وقتی كه جراحی در همين ايران ، بيمار درمانده اش را
          فقظ بخاطر واريز نكردن ونداشتن پول از روی تخت و اطاق عمل اخراج می كند اينجاست كه فايده و
         نتیجه رسالت دين يعنی"
تعهد " معلوم مي شود .

حتما مي پرسيد حال كه وحدت كامل امكان پذير نيست پس اتحاد آنان به چه معنی است ؟

همان كه گفتم : فقط با تـقـويت مشتركات دو طرف می توانيم دنيايی خوب بسازيم .

مثل چی ؟

ببينيد ،اسلام با رسالت پيامبری به نام محمد(ص) آغاز شد و او بود كه از جانب خدا پايه ‌گذار نماز و
         روزه و عبادت بود.

در روايتی آمده است: اين روح بلند عبادت و اولين عا بد معتكف در غار حرا وارد مسجد شد. و با دو
         گروه عابد و عالم مواجه گرديد گروهی نماز می‌خوا ندند و دسته‌ای مشغول مطالعه و آموختن علم
         بودند
         جالب است بدانيد اين روح بلند عبادت به سوی عالمان رفت نه عابدان !!!

يا در روايتی: « اطلب العلم ولو بالصين » را توصيه كرده است.

يا در شعری داريم :

چنين گفت  پيغمبر راستگوی           ز گهواره تا گور دانش بجوی

تقويت اين گونه روايات يعنی نوشتن پيش نويس يا پروپزال ساختن هواپيما  برای يك مسلمان مومن

وخدا ترس وراغب به رفتن به بهشت

ونگـفـتن و تبليغ نكردن آن يعنی عقب ماندگی رنج آور ملل اسلامی در حال حاضر ! ؟

متاسفانه ، روايات زيبای بالا را آنقدر نگفتيم و نگفتيم كه كارمان به جايی رسيده كه به نام ِِ همان

بزرگان به فروشنده قسم می دهيم كه راديو و تلويزيون ويخچال و كامپيوترمان حتما محصول ژاپن
        كافر و بی‌دين و جهنمی باشد و گاها فروشنده ی بی انصاف با نام همان بزر گان  جنس ومحصول
       دیگری قالب و غالب می کند !

آيا بهتر نبود مبلغين ما به جای اينكه بگويند مستحب است هنگام غذا خوردن انگشت تـفی خود را در
         نمك بزنيد يا چهار چنگوله نهار و شام بخوريد يا با پای چپ به توالت برويد. روايا تی شبيه احاديث
        بالا را بيشتر نقل مي كردند.

ما وقتی صحبت از " وحدت " دو گروه می كنيم اين ناخودآگاه  حكايت از " اختلاف " دو دسته
         وقبيله می كند و قصه دانشگاه وحوزه هم همين است اين اختلافات نه قابـل انكار است نه بـد !

چرا ؟ چون اين دو ، دو طيف و دو تفكر جدايند هر دو نقاط  قوت و ضعف خاص خود را دارند .

چه ضعفی ؟

ابتدا : دانشگاه

دانشگاه با علمش بايد بداند ، زخمی كه بر دل تاريخ از بمبا ران هيروشيما ما نده و تاولی كه نه
         پوست نازك فرزندان حلبچه كه پوستة تاريخ انسانيت را مي‌سوزاند بدون شك محصول محض
        و مختص پيشرفت و تحقيقات علم است و بس .

دانشگاه با علمش بايد قبول كند گرچه ترياك محصول طبيعی طبيعت است ولی فراورده‌های
         خانمان‌سوزی چون هروئين وكوكايين و شيشه و كراك و قرص‌های روانگرد حاصل كنجكاوی و
         تلاش علمی و آزمايشگاهی عا لمان بی ‌تعهدی است كه فقط دنبال منافع شخصی خويشند و بس .

اما حوزه :

وحوزه بايد بداند هيچ‌" دانشكده ی بهداشتی " در هیچ كجای دنيا نمی تواند بـپذيرد كه « خوردن
         غذا با چهارپنجول خوب است » و حتی هرگاه با اصرار و التماس اين حديث را پيش رئيس مذهبی و
          مومن دانشكده بهداشتی در يك كشور متعصب اسلامی  ببرد او بلافـاصله نامه و بخشنامه‌ای شماره
          شده با سند منگوله ‌دار روی ميز ش می گذارد كه به زيبايی تمام نوشته شده است :

" النظافه من الايمان "

و باز حوزه بايد بداند هيچ  " دانشكده تاريخی " در دنيا قبول نمی ‌كند كه حضرت آدم اولين كسی
        است كه برای امام حسين روضه خواند ! چون الفبای دانش وعلم " تاريخ "  تاخر و تقدم است مگر
        تاريخ مي تواند قبول كند محمد قبل از عيسی و عيسی قبل از موسی آمده‌است.

. . . . .

من نمي فهمم چرا حوزه اينقدر از لغت " دموكراسی "  ترس و واهمه دارد.

اين روزها غرب بسيار از " دموكراسی " مي‌گويد و اسلام را دين جهادی نه آزاديخواه مي‌نامد !

البته اون قسمت‌هايی را كه غرب صادقانه مي‌گويد من هم قبول دارم و من هم صادقانه و از ته دل بر
         اين پافشاری آنان برای اعتلای اين خصلت و خصيصه انسانی تبريك مي‌گويم ( مثل آزادی ‌های
         سياسی، فردی ،  اجتماعی ) ، و لی نه بی ‌بند و باری ‌ها ی اجتماعی مثل آزادی های غير اخلاقی
        همچون هم جنس بازی يا ازدواج هم جـنس وغيره . . .

اينكه غرب اسلام را دين جنگ وجهاد می داند

اولاً: بايد بداند : "جهاد در اسلام جنگ نيست جهاد در اسلام ، دفاع است ".

اگر امام حسين گفت : " زندگی عقيده و جهاد است " جهاد او نه جنگ كه دفاع‌برای اسلامی بود كه
         به دست كارگزارانی متعصب و متحجر و خشك مغزی افتاده بود كه به نام دين حكومت مي كردند
        همانهايی كه امروزه گروه‌های تندرو سلفی و طالبان را تشكيل می ‌دهند نمی دانم می دانید یا نه ، که  
        طالبان گرفتن عكس و تصويربرداری را حرام و شرك می ‌داند و هنوز كسی تصوير سر كرده آنان
        یعنی "
ملاعمر " را یا نديده مگر اینکه دزدکی از او عکس گرفته باشند .

اما بدتر از آنان تندروهای سلفی هستند كه در حالی كه يكی قرآن می ‌خـواند ديگری با چاقــو

سَر  ِِ بخت برگشته‌ای را بيخ تا بيخ مي برد وجالب تر اينكه بی محا با از آن فيلم برداری می ‌كنند ،

همانی كه امروزه با بلوتوث دست به دست در موبايل‌ها یتان نظاره ‌گر آن هستيد .

شما اگر يك غيرمسلمان باشيد با ديدن اين فيلم به همراه تلاوت قرآن چه ديدی نسبت به اسلام پيدا
         خواهيد كرد؟؟

غرب خوب بداند اسلام در" دموكراسی " اخلاقی از آنان عقب تر نیست ،  گرچه دموكراسی

غير اخلاقی را قبول ندارد که شاید در این زمینه درخیلی از موارد  با کلیسا هم ، هم عقیده باشد

چرا؟

گرچه خوب خوب مي دانم متشرعان دينی معتقدند : " هیچ دینی جز اسلام پذ یرفته نیست " و هرگز
        نه تفسير كه ديد مرا در خصوص آيه «
لا اكراه فی ‌الدين » را قبول ندارند ، ولی مدافعان اسلام
       بايد يادشان باشد كه برای استفهام غرب و برای آنانی كه اسلام را ضد دمو كراسی می دانند با استناد 
       به اين آيه آنان را متقاعد كنند .

چرا ؟

چون ، انتخاب دين، پذيرفتن حزب دموكرات يا جمهوری خواه نيست دين يك ايده ، تفكر ، ومكتب  
         اصيل الهی است كه برای هدايت بشر در ادوار مختلف آمده‌است. لذا اگر اسلام ، پذيرفتن دين را

اكراه و اجبار نمی ‌داند. پس چرا حوزه از « دموكراسی » اين همه واهمه دارد و آب در هاون
         دشمن می‌ريزد ؟
        غرب دموكرات و آزاديخواه بايد بداند ، اگر غرب به دموكراسی و رای مردم و پارلمان مي‌نازد بايد
        يادآوری كنم در تاريخ صدراسلام آمده است پس از فوت پيامبر مردم در محل و پارلمانی به نـام

« سقيفه بنی ساعده » جمع شدند و عليرغم جريان غدير ، مردم با رای و بيعت خود به « ابوبكر»

او را خليفه مسلمين كردند و علی امام اول شيعيان اگر نگويم پذيرفت ولی حداقل به خاطر احترام به
          رای مردم و حفظ كيان ونظام  اسلامی آ نرا پذيرفت وچندین چند سال سکوت کرد .
         ودرپايان :

به حوزه صادقانه يادآوری می كنم : كه گرچه نماينده حوزه (دكتر مفتح) نماينده دانشگاه

(دكتر شريعتی) را تشييع كرد ولی با اين هجمه و تهاجم بدی كه علیه اسلام با تعصبات طالبانی 
          وسلفی ‌گری تشديد شده است مواظب بيان بعضی روايات دينی دانشجوناپسند! در دانشگاه باشيد
          كه اگر دير بجنبيد نمايندگان دانشگاه تابوت ( نه شيعه ) كه دين را تشييع خواهند كرد گول كف و

سوت وتایید و تشویق واحسنت وتكبير و تبارك الله ِ اين و آن را نخوريد كه اگر چنين بود با اين همه 
          تبليغ مدام
و مداوم از  کتب درسی دبستان و دبيرستان گرفته تا راديو و تلويزيون ورسانه ، ما هرگز
          نباید احتياجی به «
گشت ارشاد » در خيابان‌ها داشته باشیم به شما وصيت ونصيحت مي كنم با
         دانشجو به زبان دانشجويی صحبت كنيد و بس

هماني كه شريعتي  كرد و موفق شد ولی کمتر کسی قدر دانست !

عالم حوزوی كه سالي چند بار برای ثواب !!! به مكه و مدينه مشرف مي‌شود بايد بياد داشته باشد 
           درون هواپيمايی با چند صد مسافر نشسته كه به قدری ظريف و ظريف با علم « 
چون و چرا » و

« علت و معلول » ساخته شده است كه با اعتماد راسخ " پرواز " می ‌كند و با اطمينان بيشتر سالم

" فرود "می ‌آيد
          لذا اين قشر لجباز علت و معلولی قشری نيست كه هرچيزی را طوطی ‌وار قبول كند. آنان دنبال        
         چون و چرا هستند.
         عالم دين شناس بايد زبان شناس باشد او بايد زبان جوان و دانشجو را بداند تا حرفش به دل
         نشيند ، وگرنه به بيراهه رفته ‌است.
         و اما دانشگاه هم بايد خوب خوب بداند كه از تحقيقات و گفته‌هايی كه غيرت و تعصب حوزه را بر
        می انگيزد دوری كند كه در اين صورت باید چوب تکفیر را بالای سرش حس کند !

        علم خيلي حق دارد برای " كنترل جمعيت " دلواپس باشد ولی لزومی ندارد روش هاي تحقيقی 
        خود  را براي"
سقط جنين " به رخ حوزه بكشد كه از اين كار نه " مسجد " كه " كليسا " هم 
        حمايت نمی كند

مشكل " روشنفكر دينی " از  " شريعتی ديروز تا سروش امروز " اين است كه دوست دارند فقط
             با "
خواص" همكلام شوند واز نيروي كلان و موثر " عوام " در جامعه مذهبی سنتی ايران با

جاذ به های پوپوليستی به دور مانده ا ند و مشكل " متعصب دينی" اين است كه " خواص " را به   
          ناحق"
منور الفكر های غربی" می دا ند و عملا خود را ازنصایح دلسوزانه ی اين نيروی

تاثير گذار ، كاردان و ماهر جامعه محروم می كند  .

روشنفكر دينی بايد به ياد داشته باشد بدون توجه با زار و تفكر بازاری به جايی نخواهد رسيد و
         متعصب دينی هم خوب بداند بدون اتكا به علم و مدد و ياری دانش روز ِدانشگاه ، نه تنها نخواهد  
        توانست  برای زيارت خانه خدا از پله های هواپيما پياده شود كه حتی دينش در دراز مدت از پله های

مسجد پايين تر نخواهد رفت .

و در يك كلام:

وحدت حوزه و دانشگاه يعني تقويت نقاط مشترك آن دو نه متقاعد كردن ظاهری حرف دل يكی به
         ديگری ، چون محدوده ی کاری آنها با دو واحد کاملا متفاوت "
علم و دین" یا " عقل و دل" مقايسه

می شوند  که این دو " واحد اندازه گیری"هرگز قابل جمع شدن نیستد مثل این است که بپرسیم :

" یک کیلو گرم چند متر است " ! ؟

قطعا این سوال و تقاضا و در خواستی بی جوابست چون کیلو گرم واحد" وزن" است ولی متر واحد

"طول "است !

باز تكرار مي كنم :

علم با" عقل " مي بيند ولی دين با " دل " مي‌پذيرد.

بياييد با تقويت نقاط مشترك اين دو آنها را با هم آشتی بدهيم

برای نكوداشت روز مادر با " ديـن   مهر مادری را تقويت كنيم و با " عـلم " از كشت تا بر داشت
         گـُل ، خوب گل پروری كنيم تا آن را آراسته وزيبا و شيك تقديم مادر كنيم

بياييد با " مدرنيزه" كردن هواپيماهايمان هرچه زودترو تندتر به مكه برويم تا در آنجا با " سنت"
         الهي حج تا بَـر  ِ دوست پرواز كنيم

بياييد دست در دست هم با وحدت علم و دين به دور از تعصبات جانبدارانه وخشك ، طرحی نو در
         اندازيم تا با تنفس در جامعه ای پاك با همراهی  ِ"
تعهد و تخصص " با دنيايی خوب به سوی آخرتی
         بهتر رهنمون شويم .

انشالله

دكتر مجتبی كرباسچی

 

آذر ماه . . . . ۱۳۸۶.

www.mojtaba334.blogfa.com                                                              

                                                          
                     
                  

Image hosted by allyoucanupload.com

 

                    صدای خاموش نماينده ي مظلوم دانشجو و دانشگاه

                           وقتی اون علی در محراب شهيد شد گروهی گفتند مگر علی نماز مي خواند !!!

                        و وقتی ايـن علی در غربت شهيد شد خيلی ها وقتی با تصوير بالا صدای خاموش

                               و مظلومش را در كنار پلاكارت های قرانی ديدند

                            پرسيدند مگر اين علی  . . . ؟؟؟!!!

  

آمار : 66/375

*******************************************************  استفاده از اشعار ومقالات این وبلاگ با نام نویسنده و نام وبلاگ ، بلامانع است  ولی در غیر این صورت ، مستوجب عذاب وجدان و حرمت شرعی خواهد بود .   

از کُپل " مدرسه موشها "تا کپل های " شهر آدم ها ". . . . . .دکتر مجتبی کرباسچی


        از   :

             کُپل " مدرسه موشها "                                                 

                                                       تا                                              

                                                  کپل های " شهر آدم ها "

  مرضیه برومند خالق وکارگردان سریال عروسکی « مدرسه موشها » بود که نقش اول آن

 سریال را خانم « کپل » بازی می کرد.  در نشستی تلویزیونی مجری از خانم برومند پرسید:

 آیا شما خاطره ای از آن سریال دارید؟ ایشان گفتند:

 بلی ! چون ما با عروسک ها زیاد کار می کردیم قاعدتاً آنان کثیف می شدند که من مجبور بودم آنان را برای شستشو به خانه ببرم. او ادامه داد : یک بار كه بعد از شستن کُپل می خواستم او را به بند آویزان کنم گوش کپل را گرفتم و به او گفتم:

 آخه کپل ، من به تو حسودیم می شه. چرا تو باید این قدر مشهور باشی ولی من که خالق و آفریدگار این اثر ، وکارگردان و بازیگردان تو می باشم ناشناس و گمنام بمانم !!!! . . . . . .

 و من هم که کشته مرده این سوژه های ناب و ظریف هستم مثل همیشه به فکر فرو رفتم کمی دور خود چرخیدم و فکر کردم و کردم و كردم .  . . . . . .

 یادم آمد که چگونه خالق روزگار فوج فوج انسان هایی دوپا را از درون ، چون بادکنک باد می کند و این کپل های بادی را برای مدتی معلوم در « شهر آدم ها » رها می کند و فقط از آنها می خواهد تا خودشان  « تنظیم باد » کنند و به آنها گوشزد می کند که هر که با دستورات ونسخه وی رژیم لاغری گرفت و وزنش را تنظیم کرد او را به بهشت می برد و هر که گوش نکرد به جهنم خواهد رفت !

  لذا برخی را رئیس و مدیر ، برخی را وکیل و وزیر ، این یکی را مهندس آن یکی را دکتر ، بعضي را هنرپيشه معروف گروهي را ورزشكار مشهور ديگري را برج ساز و آخری را کارخانه دار می کند تا حسابی کُپل ِ کُپل شوند.

 ولی صد افسوس که این کپل های فراموشکار چنان در بازی روز و روزگار آنقدر سرگرم می شوند که کار وکارگردان رااز یاد می برند و متاسفانه وقتی از خواب بیدار می شوند که چشم شان کم سوست صدای تق تق زانو و جیر جیر عصا را با گوش های کرشان نمی فهمند و وقتی بیدار می شوند که خیلی خیلی دیر و دير است. 

مثال یکی از این کپل ها بیمار خودم بود روزی در بیمارستان اختر در « الهیه تهران » در درمانگاه ویزیت می کردم که آقایی متشخص و مرتب با تشخیص دیابتیک فوت ( پای قندی ) مراجعه کرد او خیلی نگران بیماری خود برای قطع انگشتان پاهاش بود بعد از معاینه گفتم مشکلی از این لحاظ ندارید با تاکید بر ادامه درمان بیماری قندش و تجویز حمام بتادین و آنتی بیوتیک با نسخه ای او را ترخیص کردم او رفت ولی دوباره برگشت و روی صندلی مقابلم نشست ! کمی به هم نگاه کردیم ، پیش خود گفتم حتماً او از آن دسته بیمارانی است که زیاد می پرسند لذا پس از كمي تامل اما با وسواس گفتم : آقا مشکلی ندارید 

 ولی او گفت : من مشکل دارم !  گفتم : چه مشکلی ؟

  گفت : آقای دکتر ! من در شهرك غرب و سعادت آباد دو برج ساخته ام و الان در همين الهيه مشغول ساختن برج دیگري هستم لذا من مشکل مالی ندارم ولی هر وقت دَر ِ یخچال را باز می کنم و انواع شیرینی جات و ميوه جات و مرغ و ماهی و پلو را می بینم ولی نمی توانم مصرف کنم خیلی رنج می برم و اخیراً شدیداً افسرده شده ام ! چه كنم ؟ دارويي ، دوايي ، قرصي ؟

 گفتم : سوالی بپرسم ؟ 

گفت : خواهش می کنم !

  گفتم : حاضرید همه برجها را بدهی سلامت خود را باز یابی !؟  ناگهان سراسیمه بلند شد و با تاييدي قاطع ، جوری به ارواح تمام آباء و اجداد و نیاکانش قسم خورد و طوری چهارده معصوم را ردیف کرد که من و انترن ها و رزیدنتها تا چندين و چند روز می خندیدیم . . . . . گرچه دیدیم و شنیدیم و خندیدیم ! ولی او رفت . . . . . كه رفت . . . . . . . . . . . . .

 من در عجبم كه : چرا خداوند هر وقت از دست این کپل های بادکنکی خسته می شود چرا آنان را از بیرون سوزن نمی زند تا همه ببینند و عبرت بگيرند .

 و از شما چه پنهان كه : کسی که از بیرون همه به مال و منال و موقعیت او قبطه می خوردند ، خدا ، او را از درون سوزن زده بود نه سوزن انسولین که آن سوزن نیشتر الهی بود چون او با همه پولهایش آنچه را که می خواست نمي توانست بخورد .

 برجها روز به روز گرانتر ويخچال روز به روز پر تر و پرتر مي شد ولي او روز به روز گشنه تر و گشنه تر مي شد !!!

چرا؟ نمی دانم چرا ؟

 ولي شايد . . . شايد چي ؟

 شاید او مصاحبه چندین سال قبل ِ دختر بچه اي فقیر را در ماه رمضان ند یده بود که از زندگیش می گفت او به همراه پدر بیمار در بسترش ، و مادر و خواهرش زندگي مي كرد آنان چون خانه نداشتند با کمک مردم در کنار مدرسه یا مسجدی چهار ستونی فلزي و چند متری درست کرده بودند که بالای آن یک شیروانی سوراخ بود. 

خبرنگار از او پرسید : روز و شب را چگونه می گذرانی؟

 واين نازنين ده دوازده ساله خیلی زیبا گفت : روزها رايكجور به شب ميرسونم و شبها می خوابم هر وقت كه باران از سورا خهاي شيرواني وارد مي شه ومن با قطره های باران بیدار ميشم دستهایم را به آسمان بلند می کنم و از خدا می خواهم باران قطع شود 

و خدا هم قبول می کند و دیر یا زود با ران قطع می شود ! !  آره !  به همين راحتي " باران قطع می شود " !!!

 تازه اون روز فهمیدم : چرا کاروانی که با پاهای برهنه و با بیرق های رنگارنگ با دعاها و ادعیه گوناگون راهي كوه وصحرا ميشوند تا نماز باران بخوانند دست خالی بر می گردند .

 تازه اون روز فهمیدم : چرا زاینده رود خشک می شود . 

تازه اون روز فهمیدم :  چرا مدت هاست از خشكسالي رنج مي بريم چون در " شهر آدم ها " دستانی کوچک با قلب هایی بزرگ ولی صداهایی بزرگ و بزرگ تر با شاه بیت غزل حافظ یعنی « سوز دل، اشک روان، آه سحر، ناله شب » در گوش خدا چنان رسا و شیوا داد می زنند که ای خدا !!! . . . . . تو ديگه چرا ؟؟؟؟   باران دیگه بسه ما خیس شدیم ، آخه بسه ! بسه ! بسه ! . . .

 وخدا ؟ و خدا هم كه خداي ِ همه است به ناچار مجبور مي شود تا گوش کند چون او مال ِ همه هست ! واقعا چه مصيبتي ست خدايي ! ! ! 

 و خودمونيم : " عجب صبري خدا دارد  "

 آری مشکل آن برج ساز لاغر و تکیده اما از درون کاملاً کُپل و كپل این بود که یادش رفته بود كه چه بخواهد و چه نخواهد مقداری از مالش مال خودش نیست مال این جماعت بی خانمان است

 ای کاش اگر او دوست نداشت توصیه و پند بزرگان واولیاء دین را در وصول خمس وزکات را بپذیرد   ولی چه خوب بود در کنج یکی از دیوارهای " برج شهرک غرب " ذهنش وصیت و نصیحت هنرمند و سوپر استار ِ" کشورهای غرب " یعنی چارلی چاپلین به دخترش را به خاطر می سپرد که گفت :

 دخترم : " همیشه وقتی دو فرانک خرج می کنی ، با خود بگو : دومین سکه مال من نیست ، این باید مال یک فرد گمنام باشد که امشب یک فرانک نیاز دارد ". 

  و باز چه خوب بود بر سَر دَر ِ " برج الهیه " ذهنش وصیت " الهه ِی" قدرت وشوکت  رُم  باستان یعنی اسکندر مقدونی را حک می کرد که گفت " هر گاه از دنیا رفتم دو دستم را از تابوت بیرون گذارید تا همه ببینند اسکندر با دست خالی رفت "

   ودر آخرچه خوب بود او حداقل با ترمیم شیروونی آلونک های شهر مان برای خود برجی از سعادت در " سعادت آباد " بهشت جاوید ان می خرید 

   کاری که برخی کردند و بعضی نکردند ! گرچه برج ها استوارواستوارترماندند ولی همه آمدند و رفتند ولی خوشا به احوال آنان که خوب رفتند چرا ؟ 

  چون خوب وخوب تر ماندند !

 که به قول سعدی :


  سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز 

                                                   مرده آنست که نامش به نکویی نبرند


    دکتر مجتبی کرباسچی

                                     آذر . . . . . . 1386     

..............................................................................................................

 http://www.mojtaba334.blogfa.com/post-112.aspx                                                                 قحطی در سودان                                                 لاشخوری ، در انتظار مرگ طفلی گرسنه عکاس : کوین کارتر ، اهل آفریقای جنوبی برنده جایزه پولینور ، 1994

  http://www.mojtaba334.blogfa.com/post-112.aspx

  استفاده از اشعار ومقالات این وبلاگ با نام نویسنده و نام وبلاگ ، بلامانع است                  ولی در غیر این صورت ، مستوجب عذاب وجدان و حرمت شرعی خواهد بود .   

" سنــت و مـدرنـيزه " . . . . . . دكتر مجتبی كرباسچی

 

به مناسبت 27 آذر روز " وحدت حوزه و دانشگاه"

 

حوزه" سنتی " تا دانشگاه" مدرن " " از

     از تقابل تا تعامل   

                                   " سنــت و مـدرنـيزه "

 

View Raw Image" href="http://s3.tinypic.com/2mngn0i.jpg" class="thickbox">

 

 

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم

که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد

بدست کودکی گستاخ وبازیگوش

واو یکریز و پی در پی

بفشارد دم خویش را بر گلویم سخت

وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند در من

سکوت مرگبارم را !

 

وقتي صحبت از وحدت حوزه و دانشگاه مي‌شود آدم ياد عالمانی چون « دكتر علی شريعتی و

مهندس مهدی بازرگان » از يك طرف و علمايی مثل « آيت اله طالقانی و آيت اله مفتح » از سوی
          ديگر می افتد.

وقتي تصوير تشييع جنازه تاريخی و تابوت دكتر شريعتی را ديدم كه پيشاپيش آن نماينده زنده حوزه

( دكتر مفتح) ، نماينده دانشگاه ( دكتر شريعتی ) را تشييع مي كند ، پيش خود گفتم :

اميدوارم اين وحدت با ظهور شريعتی‌های نو تداوم يابد

يادم نمی‌رود فردی به شدت لاييك و ضد دين در خارج به من گفت :

مي‌دانی خائن‌ترين فرد به فرهنگ ملی ما كيست؟

گفتم : نه

گفت : "  دكتر علی شريعتی "

تعجب كردم و خيلی خنـديدم گفتم چرا؟

گفت: چون او با زبان علمی و دانشگاهي دين و اسلام را در ايران زنده كرد  ! ! !

گرچه در بين برخی از متعـصبين و متحجرين حوزه تكفير شد يا نشد ولی او نه با مسموميت غذايی

ساواك كه با نيش‌های زهرآگين بعضی دين شناسان زبان ناشناس به شدت مسموم و نهايتاً شهيد شد!

او را در عربستان « شيعه غالی » يعنی« شيعه غلو كننده » ناميدند در حالی كه در ايران او را سنی
          و طرفدار اهل سنت خواندند و جالب و جالب تر اينكه بعد از انقلاب ، اسناد ساواكی بودن وی برملا
           شد ! ! ! . .

و مورخانی نو كيسه وخط دار و خط باز پيدا شدند كه او را عامل رژيم شاه ناميدند !

اگر به من بگويند گناه كارترين افراد تاريخ  ِبشريت چه كسانی هستند و ته جهنم مختص كدامين
          دسته وفرقه هست ! ! ! ؟

می‌گويم:

دو گروه يكي : " مورخان دروغگو " و ديگري : " راويان كذاب "

چرا ؟

چون گرچه از نظر همه ما ، قابيل و چنگيز و هيلتر بد و بدتر بودند ولی از نظر يك مورخ ، آنان 
        هيچوقت نـبايد بـد باشند ، چون "
مورخ
" بايد آنچه را ديده بنويسد ولی قضاوتش رابه خوانندگانش
        بسپارد  و
" راوی"
هم بايد امانت دار خوبی در انتقال روايت به ديگران باشد ولو اينكه فلان روايت به
        مذاق وی خوش نيايد .

اصلاً می‌دانيد بانی و موسس جدايی و انشقاق اسلام به شيعه و سنی ، و مسيحيت به كاتالوليك و

پروتستان همين " راويان كذاب " بودند ! ؟

آنان كسانی بودند كه اديان ما را پا ره پاره كردند و با این کارشان خصومت ها ی دینی وجنگ
        های قومی ومحلی زیادی براه ا نداختنند که تاول سوزان نایره جنگ شان هنوز پا بر جاست و تاوان
          نيرنگ ودروغ شان را نه امروز و فردا ، كه تا دنيا دنياست مردم سرگشته و سرگردان بين اين
         شاخه و آن شاخه دين بايد پس بدهـند . . . . . . .

بگذريم ،

" وحدت حوزه و دانشگاه " بدان معنا نيست كه حوزه بخواهد تمام روايات و احاديث خود را بر
         دانشگاه غا لب كند و يا دانشگاه بخواهد برخی تحقيقات غيراخلاقی خود مثل " سقط جنين " يا علم
        " شبيه‌سـازي انسان " را به حوزه بقبولاند .

نه ! هرگز ! اصلاً چنين چيزی محال ِ محال است.

من صريحاً و خيلی محكم و جانانه به دو طيف بگويم محال است تا پايان بشريت حوزه و دانشگاه
         بتوانند همه روايات و تحقيقات خود را به یکديگر بقبولانند چون ميزان و معيار و"
واحـد "

نيك انديشي اين دو فرق مي كند چرا كه :

علم با" عـقـل " مي بـيـنـد ولی ديـن با " دل " مي‌پـذيـرد.

لذا چون فيلد يا محدوده و حوزه ِ ‌كاری آن دو يكی نيست پس لزومی به وحدت در تمام زمينه‌ها نيست

چطور؟

چون يك جراح پلاستيك با علم خود« بينی مادری » را زيبا می‌كند ولی حوزه با احاديث و روايات
         دينی خود«
مهر مادری » را تقويت می‌كند.

براي علم« صورت زيبا » مهم است ولی براي دين « سيرت زيبا » اهميت دارد

پس وحدت يعنی چه؟

         به نظر من :

وحـدت يعـنی اینکه  :

" مشتـركـات قابـل قـبول طرفـين را تقـويـت کـنیـم همين و بس "

 

شما اگر تمام كتب آسمانی با تمام روايات واحاديث شان را در تمام اديان روی هم جمع كنيد
          وتمام انديشمندان و روحانيون حوزه و كليسا و كنيسه وصومعه را از بدو تاريخ تا كنون را زنده كنيد
         واز  آنان بخواهيد تا با همفكری و استفاده از  فرامين آسمانی كـُتب ِدين خودشان هواپيمايی بسازند ،
        مطمئن باشيد همه آنها نه تنها آليـاژ هواپيما كه يك "
بـادبـادك
" هم نمي توانند هوا كنند !
        پس دين به چه كار مي آيد ؟

ببينيد! رسالت دين ساختن واختراع نيست رسالت پيامبران " آدم كردن انسان ها " در دنيای مادی
         است ، دين آمده است تا در دنيای مدرن ماشين و ارتباطات "
آدم
" توی اتومبيل و هواپيما بنـشاند نه
        "
انسان" ِ دو پای دنيوی وبی تعهد

وظيفه دين ، باروری " تخصص " نيست رسالت او آموزش " تعهد " است .

" تعهد " مال دين و" تخصص" مال علم است .

دانشكده پزشكی متخصص تربيت می كند ولی وقتی كه جراحی در همين ايران ، بيمار درمانده اش را
          فقظ بخاطر واريز نكردن ونداشتن پول از روی تخت و اطاق عمل اخراج می كند اينجاست كه فايده و
         نتیجه رسالت دين يعنی"
تعهد " معلوم مي شود .

حتما مي پرسيد حال كه وحدت كامل امكان پذير نيست پس اتحاد آنان به چه معنی است ؟

همان كه گفتم : فقط با تـقـويت مشتركات دو طرف می توانيم دنيايی خوب بسازيم .

مثل چی ؟

ببينيد ،اسلام با رسالت پيامبری به نام محمد(ص) آغاز شد و او بود كه از جانب خدا پايه ‌گذار نماز و
         روزه و عبادت بود.

در روايتی آمده است: اين روح بلند عبادت و اولين عا بد معتكف در غار حرا وارد مسجد شد. و با دو
         گروه عابد و عالم مواجه گرديد گروهی نماز می‌خوا ندند و دسته‌ای مشغول مطالعه و آموختن علم
         بودند
         جالب است بدانيد اين روح بلند عبادت به سوی عالمان رفت نه عابدان !!!

يا در روايتی: « اطلب العلم ولو بالصين » را توصيه كرده است.

يا در شعری داريم :

چنين گفت  پيغمبر راستگوی           ز گهواره تا گور دانش بجوی

تقويت اين گونه روايات يعنی نوشتن پيش نويس يا پروپزال ساختن هواپيما  برای يك مسلمان مومن

وخدا ترس وراغب به رفتن به بهشت

ونگـفـتن و تبليغ نكردن آن يعنی عقب ماندگی رنج آور ملل اسلامی در حال حاضر ! ؟

متاسفانه ، روايات زيبای بالا را آنقدر نگفتيم و نگفتيم كه كارمان به جايی رسيده كه به نام ِِ همان

بزرگان به فروشنده قسم می دهيم كه راديو و تلويزيون ويخچال و كامپيوترمان حتما محصول ژاپن
        كافر و بی‌دين و جهنمی باشد و گاها فروشنده ی بی انصاف با نام همان بزر گان  جنس ومحصول
       دیگری قالب و غالب می کند !

آيا بهتر نبود مبلغين ما به جای اينكه بگويند مستحب است هنگام غذا خوردن انگشت تـفی خود را در
         نمك بزنيد يا چهار چنگوله نهار و شام بخوريد يا با پای چپ به توالت برويد. روايا تی شبيه احاديث
        بالا را بيشتر نقل مي كردند.

ما وقتی صحبت از " وحدت " دو گروه می كنيم اين ناخودآگاه  حكايت از " اختلاف " دو دسته
         وقبيله می كند و قصه دانشگاه وحوزه هم همين است اين اختلافات نه قابـل انكار است نه بـد !

چرا ؟ چون اين دو ، دو طيف و دو تفكر جدايند هر دو نقاط  قوت و ضعف خاص خود را دارند .

چه ضعفی ؟

ابتدا : دانشگاه

دانشگاه با علمش بايد بداند ، زخمی كه بر دل تاريخ از بمبا ران هيروشيما ما نده و تاولی كه نه
         پوست نازك فرزندان حلبچه كه پوستة تاريخ انسانيت را مي‌سوزاند بدون شك محصول محض
        و مختص پيشرفت و تحقيقات علم است و بس .

دانشگاه با علمش بايد قبول كند گرچه ترياك محصول طبيعی طبيعت است ولی فراورده‌های
         خانمان‌سوزی چون هروئين وكوكايين و شيشه و كراك و قرص‌های روانگرد حاصل كنجكاوی و
         تلاش علمی و آزمايشگاهی عا لمان بی ‌تعهدی است كه فقط دنبال منافع شخصی خويشند و بس .

اما حوزه :

وحوزه بايد بداند هيچ‌" دانشكده ی بهداشتی " در هیچ كجای دنيا نمی تواند بـپذيرد كه « خوردن
         غذا با چهارپنجول خوب است » و حتی هرگاه با اصرار و التماس اين حديث را پيش رئيس مذهبی و
          مومن دانشكده بهداشتی در يك كشور متعصب اسلامی  ببرد او بلافـاصله نامه و بخشنامه‌ای شماره
          شده با سند منگوله ‌دار روی ميز ش می گذارد كه به زيبايی تمام نوشته شده است :

" النظافه من الايمان "

و باز حوزه بايد بداند هيچ  " دانشكده تاريخی " در دنيا قبول نمی ‌كند كه حضرت آدم اولين كسی
        است كه برای امام حسين روضه خواند ! چون الفبای دانش وعلم " تاريخ "  تاخر و تقدم است مگر
        تاريخ مي تواند قبول كند محمد قبل از عيسی و عيسی قبل از موسی آمده‌است.

. . . . .

من نمي فهمم چرا حوزه اينقدر از لغت " دموكراسی "  ترس و واهمه دارد.

اين روزها غرب بسيار از " دموكراسی " مي‌گويد و اسلام را دين جهادی نه آزاديخواه مي‌نامد !

البته اون قسمت‌هايی را كه غرب صادقانه مي‌گويد من هم قبول دارم و من هم صادقانه و از ته دل بر
         اين پافشاری آنان برای اعتلای اين خصلت و خصيصه انسانی تبريك مي‌گويم ( مثل آزادی ‌های
         سياسی، فردی ،  اجتماعی ) ، و لی نه بی ‌بند و باری ‌ها ی اجتماعی مثل آزادی های غير اخلاقی
        همچون هم جنس بازی يا ازدواج هم جـنس وغيره . . .

اينكه غرب اسلام را دين جنگ وجهاد می داند

اولاً: بايد بداند : "جهاد در اسلام جنگ نيست جهاد در اسلام ، دفاع است ".

اگر امام حسين گفت : " زندگی عقيده و جهاد است " جهاد او نه جنگ كه دفاع‌برای اسلامی بود كه
         به دست كارگزارانی متعصب و متحجر و خشك مغزی افتاده بود كه به نام دين حكومت مي كردند
        همانهايی كه امروزه گروه‌های تندرو سلفی و طالبان را تشكيل می ‌دهند نمی دانم می دانید یا نه ، که 
        طالبان گرفتن عكس و تصويربرداری را حرام و شرك می ‌داند و هنوز كسی تصوير سر كرده آنان
        یعنی "
ملاعمر " را یا نديده مگر اینکه دزدکی از او عکس گرفته باشند .

اما بدتر از آنان تندروهای سلفی هستند كه در حالی كه يكی قرآن می ‌خـواند ديگری با چاقــو

سَر  ِِ بخت برگشته‌ای را بيخ تا بيخ مي برد وجالب تر اينكه بی محا با از آن فيلم برداری می ‌كنند ،

همانی كه امروزه با بلوتوث دست به دست در موبايل‌ها یتان نظاره ‌گر آن هستيد .

شما اگر يك غيرمسلمان باشيد با ديدن اين فيلم به همراه تلاوت قرآن چه ديدی نسبت به اسلام پيدا
         خواهيد كرد؟؟

غرب خوب بداند اسلام در" دموكراسی " اخلاقی از آنان عقب تر نیست ،  گرچه دموكراسی

غير اخلاقی را قبول ندارد که شاید در این زمینه درخیلی از موارد  با کلیسا هم ، هم عقیده باشد

چرا؟

گرچه خوب خوب مي دانم متشرعان دينی معتقدند : " هیچ دینی جز اسلام پذ یرفته نیست " و هرگز
        نه تفسير كه ديد مرا در خصوص آيه «
لا اكراه فی ‌الدين
» را قبول ندارند ، ولی مدافعان اسلام
       بايد يادشان باشد كه برای استفهام غرب و برای آنانی كه اسلام را ضد دمو كراسی می دانند با استناد 
       به اين آيه آنان را متقاعد كنند .

چرا ؟

چون ، انتخاب دين، پذيرفتن حزب دموكرات يا جمهوری خواه نيست دين يك ايده ، تفكر ، ومكتب  
         اصيل الهی است كه برای هدايت بشر در ادوار مختلف آمده‌است. لذا اگر اسلام ، پذيرفتن دين را

اكراه و اجبار نمی ‌داند. پس چرا حوزه از « دموكراسی » اين همه واهمه دارد و آب در هاون
         دشمن می‌ريزد ؟
        غرب دموكرات و آزاديخواه بايد بداند ، اگر غرب به دموكراسی و رای مردم و پارلمان مي‌نازد بايد
        يادآوری كنم در تاريخ صدراسلام آمده است پس از فوت پيامبر مردم در محل و پارلمانی به نـام

« سقيفه بنی ساعده » جمع شدند و عليرغم جريان غدير ، مردم با رای و بيعت خود به « ابوبكر»

او را خليفه مسلمين كردند و علی امام اول شيعيان اگر نگويم پذيرفت ولی حداقل به خاطر احترام به
          رای مردم و حفظ كيان ونظام  اسلامی آ نرا پذيرفت وچندین چند سال سکوت کرد .
         ودرپايان :

به حوزه صادقانه يادآوری می كنم : كه گرچه نماينده حوزه (دكتر مفتح) نماينده دانشگاه

(دكتر شريعتی) را تشييع كرد ولی با اين هجمه و تهاجم بدی كه علیه اسلام با تعصبات طالبانی 
          وسلفی ‌گری تشديد شده است مواظب بيان بعضی روايات دينی دانشجوناپسند! در دانشگاه باشيد
          كه اگر دير بجنبيد نمايندگان دانشگاه تابوت ( نه شيعه ) كه دين را تشييع خواهند كرد گول كف و

سوت وتایید و تشویق واحسنت وتكبير و تبارك الله ِ اين و آن را نخوريد كه اگر چنين بود با اين همه 
          تبليغ مدام
و مداوم از  کتب درسی دبستان و دبيرستان گرفته تا راديو و تلويزيون ورسانه ، ما هرگز
          نباید احتياجی به «
گشت ارشاد
» در خيابان‌ها داشته باشیم به شما وصيت ونصيحت مي كنم با
         دانشجو به زبان دانشجويی صحبت كنيد و بس

هماني كه شريعتي  كرد و موفق شد ولی کمتر کسی قدر دانست !

عالم حوزوی كه سالي چند بار برای ثواب !!! به مكه و مدينه مشرف مي‌شود بايد بياد داشته باشد 
           درون هواپيمايی با چند صد مسافر نشسته كه به قدری ظريف و ظريف با علم « 
چون و چرا » و

« علت و معلول » ساخته شده است كه با اعتماد راسخ " پرواز " می ‌كند و با اطمينان بيشتر سالم

" فرود "می ‌آيد
          لذا اين قشر لجباز علت و معلولی قشری نيست كه هرچيزی را طوطی ‌وار قبول كند. آنان دنبال        
         چون و چرا هستند.
         عالم دين شناس بايد زبان شناس باشد او بايد زبان جوان و دانشجو را بداند تا حرفش به دل
         نشيند ، وگرنه به بيراهه رفته ‌است.
         و اما دانشگاه هم بايد خوب خوب بداند كه از تحقيقات و گفته‌هايی كه غيرت و تعصب حوزه را بر
        می انگيزد دوری كند كه در اين صورت باید چوب تکفیر را بالای سرش حس کند !

        علم خيلي حق دارد برای " كنترل جمعيت " دلواپس باشد ولی لزومی ندارد روش هاي تحقيقی 
        خود  را براي"
سقط جنين
" به رخ حوزه بكشد كه از اين كار نه " مسجد " كه " كليسا " هم 
        حمايت نمی كند

مشكل " روشنفكر دينی " از  " شريعتی ديروز تا سروش امروز " اين است كه دوست دارند فقط
             با "
خواص" همكلام شوند واز نيروي كلان و موثر " عوام " در جامعه مذهبی سنتی ايران با

جاذ به های پوپوليستی به دور مانده ا ند و مشكل " متعصب دينی" اين است كه " خواص " را به   
          ناحق"
منور الفكر های غربی" می دا ند و عملا خود را ازنصایح دلسوزانه ی اين نيروی

تاثير گذار ، كاردان و ماهر جامعه محروم می كند  .

روشنفكر دينی بايد به ياد داشته باشد بدون توجه با زار و تفكر بازاری به جايی نخواهد رسيد و
         متعصب دينی هم خوب بداند بدون اتكا به علم و مدد و ياری دانش روز ِدانشگاه ، نه تنها نخواهد  
        توانست  برای زيارت خانه خدا از پله های هواپيما پياده شود كه حتی دينش در دراز مدت از پله های

مسجد پايين تر نخواهد رفت .

و در يك كلام:

وحدت حوزه و دانشگاه يعني تقويت نقاط مشترك آن دو نه متقاعد كردن ظاهری حرف دل يكی به
         ديگری ، چون محدوده ی کاری آنها با دو واحد کاملا متفاوت "
علم و دین" یا " عقل و دل" مقايسه

می شوند  که این دو " واحد اندازه گیری"هرگز قابل جمع شدن نیستد مثل این است که بپرسیم :

" یک کیلو گرم چند متر است " ! ؟

قطعا این سوال و تقاضا و در خواستی بی جوابست چون کیلو گرم واحد" وزن" است ولی متر واحد

"طول "است !

باز تكرار مي كنم :

علم با" عقل " مي بيند ولی دين با " دل " مي‌پذيرد.

بياييد با تقويت نقاط مشترك اين دو آنها را با هم آشتی بدهيم

برای نكوداشت روز مادر با " ديـن   مهر مادری را تقويت كنيم و با " عـلم " از كشت تا بر داشت
         گـُل ، خوب گل پروری كنيم تا آن را آراسته وزيبا و شيك تقديم مادر كنيم

بياييد با " مدرنيزه" كردن هواپيماهايمان هرچه زودترو تندتر به مكه برويم تا در آنجا با " سنت"
         الهي حج تا بَـر  ِ دوست پرواز كنيم

بياييد دست در دست هم با وحدت علم و دين به دور از تعصبات جانبدارانه وخشك ، طرحی نو در
         اندازيم تا با تنفس در جامعه ای پاك با همراهی  ِ"
تعهد و تخصص
" با دنيايی خوب به سوی آخرتی
         بهتر رهنمون شويم .

انشالله

دكتر مجتبی كرباسچی

 

آذر ماه . . . . ۱۳۸۶

www.karbaschy.com

      

 

صدای خاموش نماينده ي مظلوم دانشجو و دانشگاه

                           وقتی اون علی در محراب شهيد شد گروهی گفتند مگر علی نماز مي خواند !!!

                        و وقتی ايـن علی در غربت شهيد شد خيلی ها وقتی با تصوير بالا صدای خاموش

                               و مظلومش را در كنار پلاكارت های قرانی ديدند

                            پرسيدند مگر اين علی  . . . ؟؟؟!!!

 

www.karbaschy.com استفاده از اشعار ومقالات این وبلاگ با نام نویسنده و نام وبلاگ ، بلامانع است   ولی در غیر این صورت ، مستوجب عذاب وجدان و حرمت شرعی خواهد بود .

عفت كده اي با سمبل : 18+. . . . . . دكتر مجتبي كرباسچي

به مناسبت اول دسامبر ( دهم آذر ) روز جهانی مبارزه با ايدز :

 

     تحکیم بنیان خانواده با بنیاد :

                     

                                      عفت كده ای با سمبل :

                                                +18                                                                                          

  

Image hosted by allyoucanupload.com

 

گاهي اوقات بعضي حرف ها ، اشعار  ، يك قطعه موسيقي و يا يك عكس آنقدر مرا تحت تاثير قرار مي دهد كه ناخودآگاه از خود بي خود مي شوم يا فكر مي كنم ! يا دور خودم مي چرخم ! ويا مي نويسم !

يكي از آنها ، تصوير بالاست كه عكس منتخب و برنده يونيسف براي تشويق مردم در تحكيم و تشكيل خانواده  شده است كه روي آن نوشته :

EVERY CHILD NEEDS A FAMILY                                   

                                           "  هر بچه اي نیازمند خانواده است  "

 

طفلي معصوم اما جاندار ميان پدر و مادري بي جان و چوبي نگران وسرگردان است !

حتما مي پرسيد مگر مي شود از پدر مادر چوبين فرزند و جانداري متحرك بوجود آيد ؟

بله ! چون وقتي اين آقا وخانم آخرين دوست دختر و پسر خود را انتخاب كردند ، بناي ازدواج گذاشتند لذا بعد از مدتي بچه دار شدند و اين آقا " بابا " و آن خانم " مامان " شدند و اساس وبنيان خانواده ريخته شد ولي از شما چه پنهان پس از مدتي باز بابا و مامان ِ ديروز هوس ِ ليلي و مجنون امروز را كردند و نهايتا طلاق و بي طلاق خانواده از هم پاشيد و روز از نو و روزي از نو . . . . . . .

خلاصه قصه دنياي آزاد وبي بند و بار شرق وغرب را ميتوان در عكس زير به عيان ديد ! :

                                         

Image hosted by allyoucanupload.com

 

 

درد شرق " علم  ِ غرب " و درد غرب " عشق ِ شرق " است هرگز دلواپسي غرب ، براي تجارت در فضا !  را در شرق نخواهي ديد و هيچوقت هم رسيدن و نرسيدن يا وصل و فصل به وصال را در غرب لمس نخواهي كرد.

غرب با تمام علوم وفنونش با تمام مال ومنالش از فرو پاشي و انحطاط خانواده ، رنج مي برد انگار جاي عطوفت ومهر مادري را خالي مي بيند  و خانه ي بي بابا را خيلي سرد و بي روح مي يابد .

شك نكنيد اساس تحكيم پايه هاي خانه وخانواده تكريم وتعظيم در برابر اصل فطري ، وجداني و انساني

 " عفت " است هماني كه غرب وشرق لاييك از آن سالها دور ماند ه اند .

به نظر من غرب براي حل اين معظل چاره اي ندارد جز اينكه با باز بيني زندگي وسنت خود به فطرت خود يعني پايبندي به اصول اخلاقي ِعفت  بازگردد واين نه نظر من كه ايده يونيسف بين المللي ومردمي است

يادمان باشد :

 در فطرت آدم ها برخي امور معنوي وجود دارد كه بعضي قابل انكارند اما برخي نه !  

 هيچكس درهيچ كجاي دنيا منكر " مهر مادري " و علاقه و شيفتگي به" زيبائي هاي " شخصي و طبيعي و طبيعت نيست.

 اما همه افراد لائيك صادقانه منكر فطرت ذاتي " حس خداجويي وعفت و پاكي " هستند.

من خيلي سعي كردم اين مثال را نزنم ولي با عذر خواهي زياد مجبورم براي اثبات استدلالم به اين مقوله رجوع كنم :

ببينيد وقتي مي گوييم " دختر خياباني " يا " دختر بد كاره " يعني چي ؟

يعني اينكه خانمي كار بد كرده است جالب است بدانيد همه ي مردم دنيا با همان كار وبا همان مكانيسم خلق ومتولد شده اند با اين تفاوت كه همه مردم دنيا نه با يك عقد رسمي و نوشتني كه با يك تعهد نانوشته اخلاقي وخانوادگي با هم مزدوج شده اند واين تعهد اخلاقي همان فرق بين انسان و حيوان در وصلت است كه رسمي كردن اين پيمان خود نشاندهنده فطري بودن وعلاقه ذاتي بشر به پايبندي به تحكيم خانه و خانواده است 

باز مي پرسم آيا واقعا "عفت" جزء لاينفك ِ فطرت آدمي هست يا نه ؟

به نظر من " آري " شك نكنيد

 

"عفت" یک غریزه ذاتی وفطری است در حالی که چادر با رنگ مکروه سیاه ، مانتو و روسری سمبل های سنتی عفت هستند وبس  . . . . . .  و صد البته هر سنتی قابل احترام

 

به نظر من تبلیغ " سنت " به جای" عفت "بزرگترين جفا وستم بر قلب پاکی و طهارت است که نتیجه اش را در جامعه کنونی می بینیم . 

چرا جفا ؟

چون سنت فطري نيست  وبه فرهنگ وآداب ورسوم و آيين ِ خانه و خانواده و فاميل  بر مي گردد ، ولي دين فطريست

 لذا هرگاه در چهار راهي به نام دين ! جلو دختر فو كولي اما با دين و نمازخوان را گرفتيم و به جاي

 " بد سنتي " به جرم " بد عفتي " وبنام دين او را " تفهيم اتهام " كرديم چون اواين سنت غير ذاتي و فطري را نمي فهمد، اگر نگويم خيلي راحت اين دين فطري را مي بوسد وكنار مي گذارد ولي مطمئن باشيد خيلي راحت بر حقانيت ِدينش شك خواهد كرد ! ! !

 

بگذریم ! باز می پرسید با کدام دلیل قاطع عفت را فطري مي داني ؟

با اين دليل قاطع ! 

گوگل رسما اعلام كرده است از بدو ورودش به اینترنت بيشترين جستجو يا Search مربوط به سايت هاي ضد اخلاقي يا سكس بوده است و قاعدتا اين سايتها نه لوكال وموضعي كه جهاني و فراگير هستند

 اگر دقت كنيد در كنار هر يك از آن سايت ها كلمه 18 + خود نمائي مي كند .

يعني چه ؟

يعني اينكه مدير لا ابالي ، بي بند و بار و بي اعتقاد سايت چه بخواهد چه نخواهد از ته ته دلش ذاتا به اصلي به نام" عفت " پايبند است گرجه صريحا به زبان نياورد و آن را شديدا انكار كند !

دوستان من :

براي هميشه اين يادگاري از من در تاريخ بماند كه تا "18+ " هست " عفت " هست

18+ يعني با آنكه ما مروج بي عفتي هستيم ولي ذاتا و فطرتا " عفت " را پذيرفته ايم

18+ يعني با آنكه عفت جامعه را دزديم ولي سرقت سلامت وپاكي وعفت را محكوم مي كنيم

18+ يعني نگاه معصومانه طفل معصوم و بي سرپرست ، كه در بدر وكوچه به كوچه دنبال مهر و محبت پدر ومادر مي دود

18+ يعني درد بي درمان غرب لائيك ! وشوق و اشتياق شرق مومن به حريم وحرمت خانه وخانواده !

 

اگر به من بگويند :

مسيحيان بر بالاي پشت بام كليساهايشان " صليب" مي زنند

ومسلمانان بر بالاي گنبد مساجد شان نشانه"  ماه و ستاره " استوار مي كنند ( در خارج)

اگر بگويند :

نشانه "صليب سرخ " در كشور هاي مسيحي "صليب قرمز " و در كشور هاي اسلامي " هلال احمر" يا

" ماه قرمز" است

واگر با من مشورت كنند كه :

ما مي خواهيم براي عفت كده خود نشانه وسمبلي بسازيم و نظر تو چيست ؟؟؟

من خواهم گفت :

اگر مي خواهيد بنيان خانواده را محكم كنيد خانه و عفت كده اي بنیاد کنید كه فونداسيون وچهار پايه اش بر عفت استوار باشد آنگاه از بالاي مناره هاي اين عفت كده بيرق هايي آويزان كنيد كه روي پرچم ها يش علامتي به نام18+ نوشته شده باشد

و بر تارك گنبد و مناره اين خانه ميله هائي به بلنداي آسمان بر افرازيد كه در راس ِ آن به جاي صليب و ماه وستاره سمبلي به نام 18+ تراشيده وحك شده باشد

آري :

18+ يعني در دنياي بي در و پيكر و آزاد امروزي توقفگاه وايستگاهي با رمز به اضافه ( + ) ومنها ( - ) هست

يعني :

ايستگاه و " چراغ قرمزي " هست كه هر كه از آن بگذرد مجرم ومحكوم است

با چه حكمي ؟ نمي دانم ؟ . . . . . . .

 شايد " ايدز " نه هديه الهي  كه نهيب و گوشمالي كسانيست كه در دنياي آزاد آزاد امروزي خود را وارث لذات زميني مي دانند

 كه شايد " ايدز " خشم خدا و آواي سوزناك ِ الهي و آسماني بر زمينيان عصيا نگر و نافرمان است كه فرياد مي زند :

آهاي مردم آزاد ِ دنيا :                                                                                                 

                         به خدا " اينجا بي صا حب نيست "

                                                                 "  اينجا صاحب دارد "

                                                                                           آره " اينجا صا حب دارد "

دكتر مجتبي كرباسچي

آذر. . . . . . . . .۱۳۸۶

www.karbaschy.com

 استفاده از اشعار ومقالات این وبلاگ با نام نویسنده و نام سایت ، بلامانع است

 ولی در غیر این صورت ، مستوجب عذاب وجدان و حرمت شرعی خواهد بود . 

از " فقه ايستا " تا " فقه پويا " . . . . . دکترمجتبی کرباسچی

 

   به مناسبت اول ذی الحجه سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه

                                              و

    در حاشـــيه ممنوعــيت ورود بانـوان به ورزشگاهــها :

 

            از 

                   " فـقــه ایـسـتا " 

                                           تا :

                                         " فـقــه پــویــا "

                    

        

امروز خبر دادند ورود بانوان برای تماشای فوتبال آزاد می شود

و فردا دلسوزان و دوستداران متشرع  ِعفــت و عفــاف ، وطرفداران پاكـی و پاكدامنی دلگیر شدند برآشفتند و تهدید کردند

و پس فردا خبر آمد برای احترام به نظر بزرگان و رجال دینی ورود خانم ها به ورزشگاهها ممنوع شد.

با این خبر و قانون نه آسمان به زمین آمد ! و نه زمین به زيرزمین رفت ! و نه در فرهنگ سنتی ما زنان فوتبالـدوست زیادند و نه آنانی هم که طرفدار و دنباله رو فوتبال هستند  میلی به حضور شخصی در ورزشگاه دارند و غالباً دورا دور از سیما ملاحظه می کنند.

با این مقدمه و تفسیر نه مشکلی مشکل تر شد نه دردی بی درمان ماند ، نه ناموسی بی ناموس شد.

ولی . . . !

ولی این امر جالب هرگز از دید تیزبین آنانی که دل در گرو پیشرفت جامعه ایرانی اسلامی دارند ، دور نماند.

من تفاوت این دو دید متفاوت ِ متشرعان دلسوز اما تاثـیر پذیر جامعه کنونی مان را ، از لحاظ

جامعه شناسی ِ دید های گوناگون حوزه ، در دو نگرش :

                             «   فــقه ایستــا  »   و  «   فــقه پویــا   »

جویا می شوم :

نخست : فقــه ایستا

طرفداران « فـقه ایستا » دلسوزان کتابی و عزلت گیران خانه نشین هستند.

آیا آنان که از ورود بانوان به ورزشگاه ها دلواپس بودند آیا نمی دانستند در جايی که در میدان های استاندارد فوتبال ، فاصله شرق و غرب یا شمال و جنوب چند ده متر است، درجای جای شهرهای ما ، تاریک خانه هايی به نام سینما ، تئـاتر و ویدیـو کلوپ وجود دارد که دختر و پسر در کنار هم می نشینند که حتی برخی از این اماکـن به جای دیدن فیلم ، محلی برای نجوای عاشقانه لیلی و مجنون های شهر شده است ! ؟ و اين در حالی بود که قرار بود در ورزشگاه و میدان فوتبال دخترها و پسرها از چند ده متری جدا از هم باشند !

آيا آنان نمی دانستند كه با چت وموبايل وپيامك وsms   دختر و پسر های ِ نامحرم هميشه در كنار هم نشسته اند وبا پيام ها وحرف های در گوشیِ ، عاشقانه دل مي دهند و دل مي برند ! ؟

پس این محدوديت وممنوعيت ورود بانوان به ورزشگاهها یعنی چه ؟

بگويم يعنی چه ؟

یعنی اينكه : در خانه نشستن و نظر دادن ! آیا غیر از این است ؟

اما " فــقه پویا " چه می گویــد :

در فقه پـویا ، حاجی آقای شیعه ی دو آتـشه ، با پیـشانی پینه بستـه که هـرگـز حاضر نـیـست در

" خانه ی خودش " مُهر و جانماز را کنار بگذارد ولی وقتی به " خانه ی خدا " رسيد بدون مُهر در کنار برادران اهل سنت خود مُهر گـِِلی را با مـِهر و محبت دینی و اسلامی جمع می کند تا بلكه این مُهر گِلی به سنگی سخت و خارا مبدل شود ، تا با اتحاد هم ، اين سنگ را به دست طفلی زخمی و خونين دل در بيت المقدس دهد تا او با پرتابـش بر اشغالگران پيام دهد که بدانید :

دنيای اسلام با همه ی اختلافشان با ماست !

 

يادمان باشد ، با آنکه" اصول دین " سه تاست ولی شیعه با افزودن عدل و امامت آن را پنج تا کرد

( اصول مذهب ) ، لذا شیعه سخت معتقد است شرط اول امامت جماعت محرز شدن عدالت امام است ،

علیرغم این حکم محکم شیعه  ، " فـقه پـویا " در مکه به امامت نه یک سنی ِ درباری که یک

وهابی ضد شیعه نماز می خواند !!!

و جالب اینکه این فتوا نه ازسوی یک فرد سیاسی و دیپلماتیک و محافظه کار بلکه از جانب کسی است که یک تـنه ديـپلماسی شرق و غرب را به ريشخند گرفت و سلمان رشـدی را گوشمـا لی  و

خانه نشين كرد و صریحاً وصیت و نصیحت کرد: که اگر « دنـیا » با تمام قدرت و قوایش در مقابل

« دین» ما بایستد ما هم با تمام نیرو مقابل تمام « دنـیای » آنها ایستادگی و مقاومت خواهیم کرد.

بگذريم . . . . .

حال که امروز" سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه " می باشد ، و صحبت از"بانوان"است

جا دارد دیدگاه وتفكر این دو طیف را در قبال خدای عفت و عفاف یعنی فاطمه زهرا (ع) بدانیم :

 

در « فقه پویا » که ریشه در " تشیع علوی " دارد ، «  فاطمه، فاطمه است »

از نظر آنان فاطمه کسی است که در همان روز ازدواجش لباس هایش را به ایتام و فقرا هدیه کرد

 

ولی « فقه ایستا » که زایيده « تشیع صفوی» است در حجره و خانه و مسجد و مكتب ، کتاب به کتاب، سطر به سطر و لغت به لغت ، در بدر دنبال قبر این دردانه پیامبر می گردند ، با آنکه می دانند پیکر پاک و مطهر ایشان در بهشت بقـیع مدفون است ولی سخت مشتاق است تا بداند کجای بقیع است ؟

 صد البته تحقیق و تفحص نه بد که خيلی هم خوب و قابل تقدیر است .

شايد بگویید بيان مکرر حرم گمشده ی اين بانوی بزرگ اسلام تاکیدی بر مظلوميت او وعلی است ، من هم قبول دارم و چند ماه پیش خود ِمن هم در همين وبلاگ در « پرواز علی » بر آن تاكيد كردم .

 

ولی حرف من این است كه یافتن دقیق حرم ایشان هيچ دردی از عفت دست خورده جامعه ما را حل نخواهد کرد.

می دانید درد جامعه ما کجاست؟

پس خوب گوش كنيد :

در جايی که فاطمه در شب عروسی خود جامه ولباسش را تقدیم فقرا کرد ، ولی امروزه در جایی که در  شهرمان شبی نيست كه گرسنه ای سر بر بالین گذارد ، لباسهای ِ چند ميليونی ِ يك شبه ی عروس خانم از يك طرف ، و اسراف های ِ بي رويه در تشريفات مرسوم به جايی رسيده كه پس از صرف شام  نه ته بشقابهای دست خورده که ته دیسهای دست نخورده را در سطل می ریزند !

شب عروسی یکی از اقوامم به آنان گفتم چرا چنین می کنید ؟

گفتند: اداره بهداشت اجازه استفاده مجدد از آ نان را نمی دهد !

سوال دامادهای جوان و مومن شهر ما از دلواپسان عفت وعفاف بانوان اینست كه :

چرا در جايی كه " مسجد " محل و مكان ازدواج علی و فاطمه بود يعنی محل شادی وشوق وشعف و نور بود ولی امروز نه هر شهروند كه حتی هيچ امام جماعتی جرات ندارد طرح  ِعروسی فرزندش را درمسجد بدهد ؟

مگر" مسجد " را براي ختم وعزاداری و هفتم و چهلم و سال و سالگرد ساخته اند ! ؟

 

مبلغين عزيز و دلسوزعفت و عفاف جامعه ی ما بايد به مومنين نگران شهر جواب دهند كه چرا قيمت خانه ومنزل از شعاع چند صد متری مسجد ارزانتر از نقاط دورتر از مسجد است ؟

واقعا چرا ؟

عزيزان من :

با " ورزشگاه گريزی" با نوان ِما ، مشكلی حل نمی شود ولی " مسجد گريزی " مالـكان مومن و مسلمان دردناك ومقبول نیست ، برای این معضل فکر ِبکری بکنید.

و در پایان :

گرچه دوست نداشتم نا راحت تان کنم ، ولی من شما را به فیلمی مستند بنام «  فقر و فحشاء » از

 " آقای مسعود ده نمكی " دعوت می کنم . فردی که قطعا مورد وثوق شماست .

واقعیت اینکه من چون طاقت دیدن اینگونه فیلم ها را ندارم آن را ندیده ام، ولی تعریف می کنند :

از دختری می پرسند چرا شما برای تن فروشی به دبی رفتی ؟

او با گریه می گوید :

ما پدری بیمار داشتیم که توان معالجه آن را نداشتیم ، لذا ما سه خواهر بين خودمان قرعه كشی کردیم و قرعه به نام من كه کوچکتر بودم افتاد !

من به دلسوزان عفت و عفاف که می ترسند خانم ها جدا از مردان از فاصله چند ده متری فوتبال ببینند، می گویم مشکل ما قیمت بلیط نیم بها برای بانوان نبود ، درد جامعه ما مشکل قیمتی است که شیوخ عرب منطقه و دُبی بر روی این بچه های فاطمه می گذارند ! ! !

از خانه بیرون بیايید، واقعیات را ببینید و همانطور که ولو اندك پسرها را به بهانه تماشای فوتبال از شیره کش خانه ها به میدان های فوتبال كشانديد. نگذارید دخترها اوقات فراغت خود را در پارک ها یا خانه های مجردی بگذرانند که این مسئولیت شرعی بر شانه شماست .

زن شیعه فاطمه و زینب ، زن عزلت نشین خانه نیست.

یادتان باشد در کاروان اسيران کربلا که مردان هم بودند ، زینب نه يواشكی كه با صدای رسا و شیوا و بلند بر یزیدیان فریاد کشید و همه ی مردان صدای او را شنيدند .

به خدا اگر مرد مظهر زور و قدرت در روی زمين است

ولی زن خدا ی احساس و حساسیت است ، خيلی ظريف و زودرنجنـد ، نكند با سياست های بـی جــا و ناپخته بيش از اين دل نازك آنان را بشكنيم كه آنان مادران امروز و فردای اين مرز و بومند ، همان مادرانی که به قول احاديث شما  :

                                « بهشت زیر پای مادران است »

پس بیـایـیـد به زن اصـيل ونجيب زاده ايرانی اعتماد کنید

                                           به خدا ضرر نمی کنید !

دکترمجتبی کرباسچــی

آذر............. 1386

     www.karbaschy.com               استفاده از اشعار ومقالات این وبلاگ با نام نویسنده و نام سایت ، بلامانع است

             ولی در غیر این صورت ، مستوجب عذاب وجدان و حرمت شرعی خواهد بود .

 

از خاک تا افلاک . . . . . . . دکتر مجتبی کرباسچی

از خاک تا افلاک

                                                     دکتر مجتبی کرباسچی

 

 

فرض کنید اگر موجودی ، نه از خارج، که از سیاره ای دیگر بر زمین نازل می شد و شما مجبور بودید

 دست او را بگیرید تا در کوچه و بازار و خیابان او را بگردانید و همه و همه جا را به او معرفی کنید !

چه می گفتید ؟

لابد می گفتید :

اینجا « خانه » محل مأوا و مسکن مردم است.

آنجا « بازار» محلی برای داد و ستد و خرید و فروش است.

این طرف « رستورانی » مدرن برای میل غذا و آن طرف " سفره خانه ای " اصیل با غذا و محیطی اصیل است.

در این « خیاط خانه » لباس زیبا برای مشتری می دوزند و در این « آرایشگاه » زنان را با صورتی زیبا آرایش می کنند و در آن" سلمانی " موهای مردان را اصلاح می کنند.

در این سو « نـجار» و درودگر، در و درب و دکور زیبا می سازند و در آن سو « فرش فروش » با فرش های زیبا دکوراسیون خانه را کامل می کند.

در « گل فروشی » گل های زیبا را در گلدان های زیباتر می آرایند تا شما آن را به تالار عروسی یعنی

عشق کده آنانی ببری که به وصال رسیده اند .

این موسسه « بانک» نام دارد تا با اعتبار مادی ، نه معنوی خود پول بگیری . تا با پولش بخری و بخوری ، بدوزی و بپوشی!

اینجا نامش « بیمارستان » است تا بیماری معالجه شود و آنجا اسمش « تیمارستان » است تا در اوج مشکلات روحی، بخت برگشته ای زنجیر و بی زنجیر تحت مداوا قرار گیرد.

و اما این کوچه !!!؟؟؟

و اما این کوچه :

همان کوچه معروفی است که محل میعاد و قول و قرار و انتظار عشاقی بود که هیچگاه به وصال نرسیدند! که هرگاه آنان بعدها از آن محل گذشتند با این دعا زیرلب زمزمه کردند که :

               بی تو امّا !

                              به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !

نام این دفترهای رنگارنگ شهر « روزنامه » است تا تشنگان خبر را سیراب کنند و نام این دستگاه

« تلویزیون» است تا از خبر و اخبار تا تفسیر و تفاسیر و فیلم و فیلم نامه مردم را آگاه کنند. ولی صد افسوس که اغلب روزنامه ها «روزی نامه» هائی می شوند تا به جای حقیقت برای خوشایند مدیرمسئول و حزبش دنبال « رزق و روزی» خود هستند نه خبر و اخبار حقیقی

واینجا « خانه سالمندان » است. آنانی که با « مهر و محبت » دستشان پینه زد و صورتشان چروک خورد و فکرشان غصه خورد تا فرزنـدی به «سامان» برسانــند ولی خودشــان در «بی مهری» همان ها،

«بی سامان» شدند!!!

و بالاخره این دوره گردهای خیابانی « بیکارانی »هستند که از بیکاری بر سر هر کوی و برزن با درد دل، غصه هایشان را قصه می کنند و برای هم تعریف می کنند تا تخلیه روحی شوند

 و . . . و . . . و. . .

ولی هیچگاه فکر کرده اید اگر این موجود مریخی از کنار" کنیسه و کلیسا و مسجدی " رد شود و از شما بپرسد در این مسجد مردمی که با دولا و راست شدن، به رکوع و سجود می روند چه می کنند؟؟؟

در اینجا چه دادوستد می شود؟؟؟

خریدار و فروشنده کیست؟؟؟

واقعاً هیچ فکر کرده اید چه جوابی خواهید داد !!!؟؟؟

نمی دانم جواب تان چه خواهد بود؟

ولی اگر من باشم اینگونه در گوشش زمزمه خواهم کرد:

اینجا "خانه خدا" ست کعبه یا بت خانه فرقی نمی کند !!! شاید نامش مسجد و یا کنیسه و کلیسا باشد.

این« مسکن» ، کوچک و بزرگ، فقیر و غنی، نمی شناسد.

اینجا محل « پرواز» رهروانی است که هرچه می روند تا به مقصد برسند به « کوچه بن بست» میرسند لذا در زندگی، طریق « پرواز» را پیشه کرده اند که نه با پای پیاده که با پَـر ِ پرواز تا بـَر ِ دوست بال زنان بی هیچ ربط و رابطه ای به دیدار دوست بروند.

اینجا « بازاری » است که « دل» می دهند و « دل» می برند.

اینجا "رستوران "و" سفره خانه "ای است تا مردمش برای معبودشان سفره دل باز می کنند و قول میدهند بر سر سفره حلال بنشینند و از رزق حلال تناول کنند و نهایتاً خمس و یک پنجم این نعمت خدادادی را بر مستمندان ببخشند.

در این « خیاط خانه » لباس عفاف و پاکی می دوزند و در این « آرایشگاه» سیرت زیبا بر صورت زیبا ارجح و برتر است.

در اینجا « نجار» چوب و دکور نمی سازد ولی گاهی بالجبازی بنده هایش چنان غمگین می شود که  بنده  نافرمانش می فهمد :

« چوب خدا صدا ندارد هرکه بخورد دوا ندارد !!! »

اینجا به جای « فروش فرش» صحبت از «عروج تا عرش» است.

اینجا « جمکران انتظار » است تا آنان که به وصال نرسیده اند تمرین انتظار و صبوری کنند .

اینجا نامش « بیمارستان شفا » ست و هرگز بیمار فقیری به صرف واریز نکردن حق الزحمه جراحی از تخت جراحی پایین کشیده نمی شود.

و اینجا بهترین مأمن امن و خصوصی است که در کمال آرامش روانی بیمارش از پزشک رازدارش وحشت ندارد.

اینجا بانکی است که نه با اعتبار مادی که با پشتوانه ی معنوی نه پول که آنچه بخواهی میگیری .

اینجا دادگاهی است که «اشک یتیم» و «سوز دل» ساکنان خانه سالمندان، قطعاً دادرس و خریدار دارد.

نه " روزنامه "ای دارد که «روزی نامه» باشد نه صدا و سیما و تلویزیون خط و خال داری که فکر و افکار حزب و احزاب خود را رندانه تبلیغ کند.

که اینجا محل عابدانی است که در گوشه ای با التهاب دعا می کنند و با تضرع تلاش دارند تا از خاک به افلاک برسند

همانانی که خیلی از زمینیان به آنان رشک می برند و دایم زمزمه می کنند که :

خوشا آنان کـــه الله یارشان بی                که حمد و قل هوالله کارشان بی

خوشا آنان که دائـــم در نمازند               بهشــت جــــاودان ماوایشان بی

و اما در پایان:

چه خوب بود به جای اینکه در به در دنبال چهار ستون سیمانی و سخت مسجد از این کوی و برزن به آن کوچه و خیابان می رفتیم این عشق کده ربانی را برای همیشه در دل مان جای می دادیم تا به جای آنکه ما دنبال او بگردیم او به سراغ ما می آمد.

به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک           چرا باید به دور تو بگردم؟

ندا آمد تو با پا آمدی، باید بگردی !            برو با دل بیا تا من بگردم !

که اگر چنین می شد!!!

با معنویات با آرامش روحی و روانی در سرای آسایش « مسکن » می گزیدیم.

با احسان به والدین، در خانه سالمندان را پلمپ می کردیم .

به خیاط مان به جای عفت ظاهری و سفارش چادر و مانتو، سفارش لباس عفت واقعی میدادیم.

با سیرت زیبا صورتمان را زیبا می کردیم.

در رستوران دلمان سفره ای برای فقرا تدارک می دیدیم.

با کمک و یاری و مساعدت و مهر و محبت و دوستی از زمین خاکی تا آسمان آبی روی فرش قرمز گلریزان به عرش می رفتیم.

آری :

               روی فرش قرمز، گلریزان از خاک تا افلاک به عرش می رسیدیم.

                   از خاک تا افلاک به عرش می رسیدیم

                                                                  آری :

                                                                            از خاک به افلاک

                                                                                     می رسیدیم . . . . . .

دکتر مجتبی کرباسچی

آذر. . . . . . .1387

www.mojtaba334.blogfa.com/post-264.aspx