مقاله ای که به انقلاب ایران انجامید ! . . . . . رشیدی مطلق

 

مقاله ای که به انقلاب ایران انجامید !            

 

 متن مقاله احمد رشيدی مطلق در روزنامه اطلاعات، 17 دی 1356
ايران و استعمار سرخ و سياه

 

                     

 

خیلی " ساده انگاری " و كوته فكريست که یک پیمان سیاسی و نظامی مهم را نتیجه یک یا چند امضاء بدانیم قطعا تمامی این اسناد دارای پشتوانه های گاه طولانی مدت و تاریخی است

 

گرچه قرارداد پایان جنگ های جهانی و تشکیل سازمان ملل یک روزه اتفاق نیافتاد

 

گرچه جنگ ویتنام که از سال 1961 شروع شده بود ، در ساعت هفت بامداد 27 ژانويه سال 1973 با امضاء تفاهمی ، ميان نيروهای آمريكا و كمونيستها در ويتنام آتش بس     بر قرار شد

 

گرچه شوروی قدرتمند و ابر قدرت در اوج قدرت با چند امضاء پاره پاره شد .

 

وگرچه انقلاب اسلامی ایران که قطعا بزرگترین انقلاب اسلامی یا ایده لوژی قرن است دارای پشتوانه تاریخی است ویک شبه ایجاد و به سرانجام نرسید .

 

ولی هر پیمانی محتاج قرارداد و امضاء نهایی است و این امضا ها اعتبار و اصالت اسناد را تایید می کند و بدون آنها بی اعتبار است .

 

شاید بپرسید متن سند انقلاب اسلامی ایران چیست وبین چه کسانی امضاء شد ؟

جالب است بدانید نامه زیر که در تاریخ 17 دی 1356توسط  "  داریوش همایون " در روزنامه اطلاعات  نوشته شد در حقیقت سند تغییر رژیم بود که انگار بین " محمد رضا پهلوی " و " آیت الله خمینی " امضاء شد ، وهمین نامه بود که واکنش ملت ايران را بر انگیخت و موجبات پیروزی انقلاب مردمی ایران را موجب شد  .

با هم این نامه ی تاریخی را می خوانیم :

يک سند تاريخی :

متن مقاله احمد رشيدی مطلق در روزنامه اطلاعات، 17 دی 1356ايران و استعمار سرخ و سياه


اين روزها به مناسبت ماه محرم و عاشورای حسينی بار ديگر اذهان متوجه استعمار سياه و سرخ يا به تعبير ديگري اتحاد استعمار کهن و نو شده است.استعمار سرخ و سياهش ، کهنه و نويش، روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با اينکه خصوصيت ذاتی آنان همانند است، خيلي کم اتفاق افتاده است که اين دو استعمار شناخته شده تاريخ با يکديگر همکاري نمايند، مگر در موارد خاصي ، که يکي از آن ها همکاري نزديک و صميمانه و صادقانه هر دو استعمار در برابر انقلاب ايران بخصوص برنامه مترقي اصلاحات ارضي در ايران است. سرآعاز انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمن ماه 2520 شاهنشاهي استعمار سرخ و سياه ايران را که ظاهرا هر کدام در کشور ما برنامه و نقشه خاصي داشتند با يکديگر متحد ساخت، که مظهر اين همکاري صميمانه در بلواي روزهاي 15 و 16 خرداد ماه ۲۵۲۲(۱٣۴۲) در تهران آشکار شد.

پس از بلواي شوم 15 خرداد که به منظور متوقف ساختن و ناکام ماندن انقلاب درخشان شاه و ملت پايه ريزي شده بود ، ابتدا کساني که واقعه را مطالعه مي کردند دچار يک نوع سرگيجي عجيبي شده بودند، زيرا در يک جا رد پاي استعمار سياه و در جاي ديگر اثر انگشت استعمار سرخ در اين غائله به وضوح ديده مي شد. از يک سو عوامل توده اي که با اجراي برنامه اصلاحات ارضي همه اميدهاي خود را براي فريفتن دهقانان و ساختن انجمن هاي دهقاني نقش بر آب ميديدند در برابر انقلاب دست به آشوب زدند و از سوي ديگر مالکان بزرگ که ساليان دراز ميليونها دهقان ايراني را غارت کرده بودند و به اميد شکستن اين برنامه و رجعت به وضع سابق، پول در دست عوامل توده اي و ورشکستگان ديگر سياسي گذارده بودند و جالب اينکه اين دسته از کساني که باور داشتند ميتوانند چرخ انقلاب را از حرکت بازدارند و اراضي واگذار شده به دهقانان را از دست آنها خارج سازند ، دست به دامن عالم روحانيت زدند زيرا ميپنداشتند که مخالف عالم روحانيت که در جامعه ايران از احترام خاصي برخوردار است، ميتواند نه تنها برنامه انقلاب را دچار مشکل سازد، بلکه همانطور که يکي از مالکان بزرگ تصور کرده بود( "دهقانان زمين ها را به عنوان زمين غصبي پس بدهند!" )ولي عالم روحانيت هوشيارتر از آن بود که عليه انقلاب شاه و ملت که منطبق با اصول وتعاليم اسلامي و به منظور ايجاد عدالت و موقوف شدن استثمار فرد از فرد توسط رهبر انقلاب ايران طراحي شده بود برخيزد.

مالکان که براي ادامه تسلط خود همواره از ژاندارم تا وزير و از روضه خوان تا چاقوکش را در اختيار داشتند، وقتي با عدم توجه عالم روحانيت و درنتيجه مشکل ايجاد هرج و مرج عليه انقلاب روبرو شدند و روحانيون برجسته حاضر به همکاري با آنها نشدند، در صدد يافتن يک"روحاني" برآمدند که مردي ماجراجو و بي اعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماري و بخصوص جاه طلب باشد و بتواند مقصود آن ها را تامين نمايد و چنين مردي را آسان يافتند. مردي که سابقه اش مجهول بود و به قشري ترين و مرتجع ترين عوامل استعمار وابسته بود و چون در ميان روحانيون عالي مقام کشور با همه حمايت هاي خاص موقعيتي بدست نياورده بود در پي فرصت مي گشت که به هر قيمتي هست خود را وارد ماجراهاي سياسي کند و اسم و شهرتي پيدا کند.

روح الله خميني عامل مناسبي براي اين منظور بود و ارتجاع سرخ و سياه او را مناسبترين فرد براي مقابله با انقلاب ايران يافتند و او کسي بود که عامل واقعه ننگين 15 خرداد شناخته شد.
روح الله خميني معروف به "سيد هندي" بود. درباره انتصاب او به هند هنوز حتي نزديکترين کسانش توضيحي ندارند، به قولي او مدتي در هندوستان بسر برده و در آنجا با مراکز استعماري انگليس ارتباطاتي داشته است و به همين جهت به نام سيد هندي معروف شده است. قول ديگر اين بود که او در جواني اشعار عاشقانه مي سروده و به نام هندي تخلص مي کرده است و به همين جهت به نام هندي معروف شده است و عده اي هم عقيده دارند که چون تعليمات او در هندوستان بوده فاميل هندي را از آن جهت انتخاب کرده است که از کودکي تحت تعليمات يک معلم بوده است. آنچه مسلم است شهرت او به نام غائله ساز ۱۵
خرداد به خاطر همگان مانده است، کسي که عليه انقلاب ايران و به منظور اجراي نقشه استعمار سرخ و سياه کمر بست و بدست عوامل خاص و شناخته شده عليه تقسيم املاک ، آزادي زنان، ملي شدن جنگل ها وارد مبارزه شد و خون بيگناهان را ريخت و نشان داد، هستند هنوز کساني که حاضرند خود را صادقانه در اختيار توطئه گران و عناصر ضدملي بگذارند.

براي ريشه يابي از واقعه 15 خرداد و نقش قهرمان آن، توجه به مفاد يک گزارش و يک اعلاميه و يک مصاحبه کمک موثر خواهد کرد. چند هفته قبل از غائله 15 خرداد گزارشي از طرف سازمان اوپک منتشر شد که در آن ذکر شده بود:" درآمد دولت انگليس از نفت ايران چند برابر مجموع پولي است که در آن وقت عايد ايران مي شد."

چند روز قبل از غائله اعلاميه اي در تهران فاش شد که يک ماجراجوي عرب به نام محمد توفيق القيسي با يک چمدان محتوي ده ميليون ريال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگير شده که قرار بود اين پول در اختيار اشخاص معيني گذارده شود. چند روز پس از غائله نخست وزير وقت، در يک مصاحبه مطبوعاتي فاش کرد:"برما روشن است که پولي از خارج مي آمده و بدست اشخاص ميرسيده و در راه اجراي نقشه هاي پليد بين دستجات مختلف تقسيم ميشده است".

خوشبختانه انقلاب ايران پيروز شد. آخرين مقاومت مالکان بزرگ و عوامل توده اي در هم شکسته شد و راه براي پيشرفت وتعالي و اجراي اصول عدالت اجتماعي هموار شد. در تاريخ ايران روز 15 خرداد به عنوان خاطره اي دردناک از دشمنان ملت ايران باقي خواهد ماند و ميليونها مسلمان ايراني به خاطر خواهند آورد که چگونه دشمنان هر وقت منافعشان اقتضا کند با يکديگر همدست ميشوند حتي در لباس مقدس و محترم روحانی

 

روزنامه اطلاعات، 17 دی 1356

احمد رشيدی مطلق

http://www.mojtaba334.blogfa.com/post-150.aspx         

ابراهيم بت شكن و پير مرد بت پرست ! . . . . . . دكتر مجتبي كرباسچي

 

ابراهیم بت شکن و پیرمرد بت پرست

 

 

Image hosted by allyoucanupload.com

 

همانـگونه که می دانید «ابراهیم خلیل الله» پیامبر مشترک تمام ادیان است و او " بت شکن " معروف تاریخ است.

گفته اند روزی حضرت ابراهیم ، سالمندی فرتوت وسالخورده با پشتی خمیده و دردمند را در راه دید که هشتاد و ا ندی از عمرش می گذ شـت. چون دلش به حال او بسوخت او را به خانه دعوت کرد و برای او غذا وسفره ای مهیا و آماده کرد. هنگامی که این پیرمرد می خواست شروع به خوردن غذا کند، ابراهیم رو به او کرد و گفت : با نام خدا وایزد یکتا لب به غذای گشای .

پیرمرد جواب داد: من " بت پرست " هستم و سالیانی زیاد بت و صنم پرستیده ام و نمی توانم چنین کنم !!!

ابراهیم که از پاسخ وی ناراحت و آشفته شده بود نه تنها با او تند شد که او را گرسنه از خانه بیرون کرد .

با اخراج او ازخانه ، ازسوی خدایِ  ِ روزی دهنده و رزاق زمین وآسمان برابراهیم وحی آمد  که :

ای ابراهیم !

ما بیش از هشتاد سا ل به این بنده ی ناشکر و نامهربان غذا و طعام دادیم و روی خود نیاوردیم ، ولی تو حاضر نشدی حتی یک وعده غذا به او بدهی ! چرا دل او را شکستی؟

هر زمان دلی بشکند یا اشکی روان شود ما بر بندگان مان نظر می کنیم و هر آنچه بخواهند به آنان عطاء

 خواهیم کرد .

ابراهیم !

خوب بدان ! از ماهی دریا تا مرغ آسمان، از کافر و مشرک تا مؤمن و خداپرست همه بندگان مایند و هر یک از خوان و سفره گسترده ما بهره منـدند ، ما هیچ گاه کسی را تنها  نگذاشته ایم . . . . . .

ای ابراهیم  !  بدان که . . . . . .

و . . . . . .

این یادآوری بر آنانی که :

                                  صدقه را نه برغیر مسلمان که هیچ ، بر اهل سنت هم جایز نمی دانند ! ؟

دکتر مجتبی کرباسچی

دی ماه  .  . . .1386

www.karbaschy.com

و . . .

شاعری توانا این داستان را با شعری بسیار ساده و زیبا به نظم آورده است که در زیر این شعر را با نام

 « بت شکن و بت پرست » با هم می خوانیم :

 

                                                        www.karbaschy.com     استفاده از اشعار ومقالات این وبلاگ با نام نویسنده و نام وبلاگ ، بلامانع است  ولی در غیر این صورت ، مستوجب عذاب وجدان و حرمت شرعی خواهد بود .  
       

« فلسفه عزاداری محرم » . . . . . .  دکتر مجتبی کرباسچی

 

              چرا شيعه هنوز كه هنوز است داغدار قيام عاشوراست ؟

                         «  فلسفه عزاداری محرم  »

                                                                                  دکتر مجتبی کرباسچی

 

هر دم به گوشم مي رسد آواي زنگ قافـله  

اين قافـله تا كربلا ديگر ندارد فاصله

يك زن ميان محملي اندر غم و تاب و تب است

اين زن صدايش آشناست

ای وای من او زينب است . . .

 

اگر از من بخواهند " فرهنگ لغت فارسي به فارسی " بنويسم و من به قدري اديب و فاضل و فرزانه و دانشمند باشم كه براي معني يك لغت ، نه يك لغت كه چند لغت ، نه يك سطر كه چند سطر ، نه يك كتاب كه چندين و چند كتاب بنويسم خواهم نوشت و نوشت ولي اگر من به معني لغت « عشق » برسم جلو آن را خالي و خالي و خالي خواهم گذاشت !

چون معني عشق ، عشق است همين و بس .

  من در كنار لغت عشق از معدود لغاتي ديگر مثل « عقيده » و « اصالت » خيلي لذت مي برم

  چون " عقيده " از عقل مي آيد ،  و عقل مختص انسان است نه حيوان

 و « اصالت » جوهره و بشره وشيرازه هر انساني است كه به نظر من سليقه افراد از اصالت فطري و ذاتي آنان حاصل مي شود كه حتي تربيت در تغبيرش عاصي و تسليم است .

و اگر من بخواهم قافله كربلا را در يك جمله خلاصه كنم بايد بگويم :

« كاروان كربلا طايفه اي اصيل و با « اصالت » بود كه با « عقيده » جنگيد و با شور

« عشق » شهيد شد »

  جالب است بدانيد عاشورا " دهم محرم الحرام " برابر" بيستم يا هفدهم مهرماه " خودمان در كربلا اتفاق افتاد .

 اگر بگوييم جنگ كربلا فجيع ترين دعواي تاريخي است شايد اينطور نباشد چون جنگ جهاني دوم به تنهايي ميليون ها قرباني گرفت .

 ولي اينكه بگوييم جنگ حسين مثل همه جنگها فقط براي تصاحب قدرت و سلطنت بود من آنرا نمي پذيرم چرا ؟

چون ، حسين مدعي تشكيل حكومت ديني بود و كسي كه چنين ادعايي دارد هرگز حج را نيمه كاره رها نمي كند او با آنكه از عواقب كارش در قبال متحجرين و متعصبين آگاه بود ولي باز حج و «خانه خدا» را نيمه كاره رها كرد تا دين خدا را از «خانه خدا» به « خانه مردم » ببرد كه همانگونه كه انتظارش مي رفت مرتجعين خشك  مغز، اين كارش را برنتافـتند و " شريح قاضي " حكم اعدام و قتل حسين را صادر كرد .

 اي كاش مبلغين ما، كه اين همه از « سر بريده» حسين مي گويند كمي از « دل بريده» او از كعبه مي گفتند !

 واگر منظور حسين دستيابي و تصاحب حكومت دنيوي بود براي كساني كه الفباي سياست دنيوي را مي دانند خوب مي دانند كه هيچكس با قلّت كم ياران نه تنها نمي تواند حزب كوچك بسا زد، كه هرگز نخواهد توانست ، مقابل خيل عظيم دشمنان صف آرائي كند !

و باز مطمئن باشيد كسي كه براي دنيا مي جنگد در بحبوحه جنگ و تاخت و تاز دشمن لزومي نمي بيند تا « نماز عاشورای» معروف را به پا دارد .

 و از همه مهمتر فرازهائي از زمزمه ي عارفانه حسين را در" دعاي عرفه " حسين در عرفات گوش كنيد تا براي هميشه به خاطر بسپاريد جنگ حسين براي تصاحب قدرت نبود كه او" مرد خدا " بود نه " مرد دنيا "  گوش كنيد :

اي خداي من !

 اعتراف مي كنم كه تو مرا فرمان دادي و من نافرماني كردم در زمينه هائي خود را به آنچه نمي بايست آلودم .  . . . . .  

اينك چنان گرفتارم كه نه راهي براي تبرئه خويش دارم تا پوزش بخواهم ، نه دست نيرومندي كه با آن نصرت بيايم .

اي سرورم !

در مانده ام كه با كدام توجيه از تو بخواهم كه دستم را بگيري تا پس از اين همه لغزش از جاي برخيزم .

   چارلز ديكنز انديشمند انگليسي مي گويد :

اگر منظور امام حسين جنگ در راه خواسته هاي دنيوي بود من نمي فهمم چرا او خواهران و زنان و اطفالش را همراه خود برده بود ؟ (حال كه او چنين كرده بود) پس عقل چنين حكم مي كند كه او فقط براي (نجات) اسلام فداكاري كرد .

آري ! جنگ حسين – جنگ عقيده بود هماني كه خودش مي گفت :

« زندگي عقيده و جهاد است »

   خواهيد گفت جنگ تمام پيامبران با كافران هم جنگ عقيده بود درست است ولي جنگ پيامبران با كافران بود ولي قيام حسين با مسلماناني بود كه مدعي ديانت و دينداري و اسلام بودند او يك « اصلاح گر و اصلاح طلب  ديني » بود  او چون پيامبران ديگر مخترع ديني نو نبود او براي نجات دين از دست كساني قيام كرده بود كه همچون پدرانشان به نام دين « قرآن» بر سر نيزه كرده بودند

 با مقدمه بالا :

حتماً مي پرسيد :

            چرا هنوز كه هنوزست شيعه داغدار اين واقعه و قيام تاريخي است ؟؟؟

ببينيد !

هرگاه شما وارد كوچه ناآشنايي شويد و در حين گذر ، از كنار خانه اي در بسته و غريبه اي بگذريد كه در آن خانه پسري نافرمان و عصيانگر عربده كشان بر مادرش مي تازد و با هتاكي بر او تهاجم مي كند شما شايد هرگز براي مادري كه او را اصلاً نه ديده ايد و نه مي شناسيد ناراحت نشويد ولي آنچه شما را عذاب خواهد داد هتك حرمتي است كه فرزندي ناباب و سركش بر سر مادري مظلوم و مفلوك وارد مي كند و جريان قيام عاشورا ، هم چنين است .

شيعه داغدار اين نيست كه چرا امام حسين و ابوالفضل ، علي اصغر و علي اكبر و حُر شهيد شدند اصلاً و اصلاً چنين نيست چرا كه وقتي كه اشرف مخلوقات يعني پيامبر فوت كرد آنان نيز دير يا زود بايد مي رفتند مگر حبيب ابن مظاهر هشتاد نود ساله چند مدت ديگر مي خواست زنده بماند ؟

داغ تاريخي شيعه «حرمت شكني» اهل بيت محمد يعني نجيب زادگان اصيل و عاشق و معتقد به خدا و رسول خداست نه شهادت و كشتن اين و آن .

مرواريد اشك هميشه روان و درد بي درمان  تاريخي شيعه براي اينست كه يزيديان :

با شهادت حسين سر « عشق » را بيخ تا بيخ بريدند .

با بريدن دست ابوالفضل علمدار و پرچمدار كاروان كربلا « بيرق ، حي علي خير العمل» را پايين كشيدند .

با كشتن حُر « حريت و آزادگي » را به بند كشيدند .

با بي رحمي بر « حبيب ابن مظاهر» حرمت و احترام " بزرگ و بزرگی " را زير سم اسب هايشان لگد كوب كردند .

با قتل قاسم رسم "‌ امانتداری" را از ياد بردند و امانت امام حسن را از امام حسين دزديدند

 و با شهادت علي اكبر « مهر پدری» را ناديده گرفتند و كمر « جوانی » را خم كردند

وبا اسارت رقيه آنان اسارت را به اسارت گرفتند

یعنی چه ؟

 چون وقتي يك دزد و جاني و قاتل و سارق را در زندان به «اسارت» مي گيرند يعني اينكه خود اسارت هم خود به خود «حرمت» دارد . ولي آنان وقتي نجيب زاده اي كوچك مثل رقيه سه ساله را پا برهنه و پياده دنبال كاروان به خرابات شام مي برند يعني اينكه آنان اسارت را به اسارت بردند .

 و امّا ...... و امّا ...... و امّا

اگر در صحراي سوزان و عطشناك كربلا در بدر و جاي به جاي دنبال « مظلوميت » هستيد بيراهه نرويد و مستقيم و يكراست سراغ " علي اصغر" را بگيريد .

 يادتان باشد حسين كسي بود كه گستاخانه حج را نيمه كاره رها كرد و مردانه با قـلّت يارانش در مقابل خـيل دشمن صف آرايي كرد و هيچ گاه نصيحت و پند مصلحت انديشان ديندار و مؤمن را گوش نكرد .

 ولي بايد اعتراف كنم اين حسين در يك جا مقابل يزيديان عقب نشيني كرد و آن وقتي بود كه ديد طفل شش ماهه و معصومش در تلاطم تشنگي با لباني خشك بال بال مي زند .

در روايتي هست كه حتي پدر فرزندش را روي دست گرفت و به دشمن نشان داد و از آنان خواست تا خودشان او را سيراب كنند و آنان . . . . . .

 و آنان نيز با تير « حرمله » او را سيراب كردند !!! .

يك منبري مي گفت وقتي حلقوم اين طفل معصوم دريده شد امام حسين نگذاشت خون او به زمين بريزد و آن را به آسمان پرتاب كرد تا آنرا در آنجا به امانت سپرد چون .... !!! ( من كه نفهميـدم )

 ولي من مي گويم شايد نمي خواست با دفن اين خون در زمين ريشه ظلم ، بيش از اين سيراب و سيراب تر شود .

 ولي همان منبري حرفي زد كه باورم شد او گفت : سر علي اصغر را برخلاف ديگر شهدا بر سر نيزه نكردند چون سر اين دردانه معصوم و مظلوم به قدري كوچك و كوچكتر بود كه هر چه دشمنان كوشيد ند تا نيزه هاي بزرگ و بزرگ تر آدمكشي را درون سر او قرار دهند نتوانستند كه نتوانستند .

 آري !

آنان با قتل علي اصغر ريشه و پايه هاي « مظلوميت » را در تاريخ محكم و محكم تر كردند.

من در فلسفه قيام حسين با فردريك جمس ( jems ) موافقم كه گفت :  قيام حسين مقاومت براي احياي اصول ابدي و ماندني زندگي مثل « عشق و عقيده و آزادگي و حريت...» بود . . . . . . . .

 و . . . و گر چه همه رفتند و رفتند ولي قيام عاشورا براي هميشه سر مشق و الگوي آزاديخواهان جهان ماند تا جايي كه افتخار دنياي سياست يعني « مهاتما گا ندي » به طرفدارانش نصيحت كرد :

من زندگي امام حسين آن شهيد اسلام را به دقت خوانده ام و توجه كافي به صفحات تاريخ كربلا نموده ام و  بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد كشوري پيروز گردد بايستي از امام حسين سرمشق گرفته و از او پيروي كند .

 دوستان خوبم ! يادتان باشد :

گر چه كربلا " نـيـنـوا " شد و اهل بيت ِ رسول و رسالت " بی نوا " شدند و گرچه نه حسين ماند و نه اصحابش ولي نهضت او با پشتكار و جسارت و شهامت شير زني چون زينب در تاريخ ،جاويد و جاويدان ماند او با صداي رسا و خطبه آتشين خود پيام كربلا را بر يزيديان تاريخ تفهيم كرد و وظيفه اش را به خوبي انجام داد چون او خوب خوب مي دانست كه :

آنان كه رفتند كاري حسينی كردند ولي آنان كه ماند ه اند بايد كاري زينبی كنند "

 و او نيز چه خوب اين چنين كرد چون كه زينب كار زينبي كرد كه او پيك زنده تاريخ قيام عاشورا از رستاخيز عاشورا تا رستاخيز معاد و قيامت است .

   سَرِ ني در نينوا مي‌ ماند اگر زينب نبود   

                                                           كربلا در كربلا مي‌ماند اگر زينب نبود  

  چهره سرخ حقيقت بعد از آن توفان رنگ                             

                                                       پشت ابري از ريا مي‌ماند اگر زينب نبود 

 

دکتر مجتبی کرباسچی

دی ماه . . . . . 1386

 

http://www.mojtaba334.blogfa.com/post-271.aspx

 

 استفاده از اشعار ومقالات این وبلاگ با نام نویسنده و نام وبلاگ ، بلامانع است

 ولی در غیر این صورت ، مستوجب عذاب وجدان و حرمت شرعی خواهد بود .

 

محرم و سنت های آن . . . . . . دكتر مجتبی كرباسچی

 

                             مُحـَرَم وسـنت های آن

 دکتر مجتبی کرباسچی

  باز این چه شورش است که در خلق عالم است

                                               باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

 

 

  

" روضه " یعنی باغ  و" آخوند " یعنی آقاخون  یا آقاخونده

گرچه برخی معتقدند اولین روضه را حضرت آدم برای امام حسین خواند  !!! ..............

 ولی ظاهرا  روضه مرسوم  امروزی ، از زمان  آ ل بویه  یا صفویه  با قرائت مقـتل هایی  مثل مقـتل

« ملاحسین کاشفی » شروع شد ، که آقایی در باغ این مقتل را  می خواند که بعدا تکرار این نوع مراسم

 به « روضه » و اون آقا به « آخوند » معروف شد .

یادمان باشد :

 روضه ، عزاداری ، سنیه زنی ، زنجیر زنی و قمه زنی همه و همه سنت های محرم حسینی هستند نه          « اصول دین» ( گرچه کسی هم چنین ادعایی نکرده است )

یادتان باشد : سنت یک روزه نمی آید و یک شبه هم نمی رود

اگر به من بگویند فقط با یک تجربه ناب پس از یک دهه اقامت و زندگی در خارج به ما یک سوغاتی خوب هدیه کن، بیدرنگ خواهم گفت : به مقدسات و سنت های ملل مختلف از ملیت ها و فرهنگ های متفاوت احترام بگذارید .

یادم نمی رود روزی از کنار اتاق بچه های برمه ( میانمار) رد می شدم که مرا با آب خیس کردند . با تعجب علتش را پرسیدم گفتند : ما رسم مان این است تا در فلان عـید مان به هر رهگذری آب بریزیم ومن هم گفتم:  خب بازهم بریزید !

یادم می آید شبی در رستوران دانشگاه در یکی از جشن های آمریکائی ها تخم مرغ و گوجه به هم پرت

می کردیم .

 از اعیاد بهاره ژاپنی ها و چینی ها گرفته که از ماهها و ماهها قبل با جشن و ترقه بازی عرصه آرامش و سکوت را شدیدا می شکستند و بد جوری همه را به عذاب می آوردند تا کارنا والهای شادی برزیلی ها ،

تا برسد به سنت دنیای علمی و مدرن امروزی که رسم است خلبانی که اولین پرواز ِ موفق را داشته باشد با یک سطل آب روی سرش پذیرایی می شود !

اینها همه و همه سنت های ملل مختلفند که هرکدام در جای خود قابل قبول و احترامند اگر از قدیم گفته اند :

 « ادبیات آيینه افکار یک ملت است »

ولی من می گویم :« سنت ها، شناسنامه آداب و رسوم یک ملت در یک زمان خاص است »

با این تفاوت که ادبیات و افکار ، ماندنی و جاویدند ولی شناسنامه ها تاریخ مصرف دارند و بعد از مدتی       " مهر باطل شد " می خورند و در زباله دان تاریخ مدفون می شوند .

گرچه دیروز  " قمه زنی" محبوب بود و ثواب داشت ولی امروز با فتوای برخی علما نه تنها منسوخ که

" حرام " اعلام شده است.

می دانید یعنی چه ؟

یعنی اینکه اگر کسی در روز عاشورا قمه زنی کند مثل این است که در این یوم الله خدایی، مشروب میل کرده باشد !!!

با این تفاسیر حتما می پرسید اگر سنت های محرم اصول دین نیستند پس باید آنان را بپذیریم یا اینکه همه آنان را دور بریزیم ؟؟؟

واقعیت اینکه اگر من زمان صفویه بودم و با من مشورت می کردند که می خواهیم برای بزرگداشت امام حسین کارنوال غم راه بیاندایم و نظر تو چیست ؟

 من می گفتم : به جای این کار در روز " تولدش " کارنوال و کاروان شادی به پا کنیم !

حتما فکر می کنید شوخی می کنم !

اصلا اینطور نیست مگر مسیحیت که صدها سال قدمتی دیرینه تر از ما دارد با موسیقی در کلیسا پرواز

نمی کند؟

چه اشکال داشت ما به جای گریه در شهادت امام حسین با خنده در تولد او خدایی می شدیم و پرواز

می کردیم .

بگذریم :

خب ، حالا با این سنت ها چه کار کنیم ؟

ببینید ، همیشه یادتان باشد سنت ها نه مقبولند  نه مردود ، فقط بایدهمانگونه که هست پذیرفت،همین وبس! فرقی نمی کند عربها لباس بلند بپوشند یا غربی ها کت وشلوار ، این به ادب وآداب و سنت آنان مربوط است نه چیز دیگر    

ولی من در تفسیر سنت های محرم به روشنفکران جوان ِ دینی و غیردینی نکته بسیار ظریف و مهمی را یادآوری می کنم :

ببینید ، همانطور که زمین در گردش و دوران است موجودات زمین خاکی نیز علاقمند به تحرک و حرکت هستند ولی یادتان باشد این جنبش و پویایی و حرکت در جاندار و بی جان خیلی فرق می کند

 یادتان باشد هرگاه طایر چرخ ماشینی پنچر شد می توان آن را با چرخ دیگری تعویض کرد یا از ماشین دیگری قرض کرد تا همان ماشین با همان سرعت قبلی حرکت کند.

هرگاه بال هواپیمائی شکست می توان از بال هواپیمایی مشابه به آن پیوند زد .

 ولی بال پرواز انسانها هرگز این چنین نیست ! ؟

من به دوستان روشنفکرمان یادآوری می کنم که بال پرواز آدم ها دارای کدها و پسوردهای ( Password)  مخصوص و خاص خودست که آبشخور چیدمان این کدها در کنار هم ، زائیده فرهنگ و آداب و رسوم و آیین مخصوص و خاص خانواده ی ملل مختلف است .

پس اگر  رسالت انسان را " آدم شدن " بپنداریم ، باید یادمان باشد پرواز انسان برای آدم شدن تا بَر ِِ دوست برای هر فرد ، دو قوم و طایفه و ایل و ملت فرق می کند ، نحوه تعالی و پرواز یک اروپائی با آمریکائی، یک آسیائی با آفریقائی، یک عرب سنی با یک ایرانی شیعه خیلی تفاوت می کنند.

با بحث های بالا قوم دانشجو و دانشمند نامانوس و حیران از این سنت های عامیانه و عوام پسند و پوپولیستی محـرم باید خوب خوب بدانند که در شرایط حاضر و کنونی ایران، تک تک سنت های محرم هر کدام کدهای پروازی اکثر ایرانیان برای طیران به آسمان ملکوتی و خدایی شده اند .

یعنی اصلا شما شک نکنید کسانی که در ایام محرم از مساجد و تکایا خارج می شوند با کسانی که از مراسم پرتاب تخم مرغ و گوجه فرنگی بیرون می آیند ،از لحاظ طهارت روح و پاکی و خلوص نیت و طینت پاک ملکوتی و انسانی با هم خیلی خیلی فرق می کنند که این با زما نده لطیف الهی همان چیزی است که سازمان ملل با حقوق بشرش، یونسکو با فرهنگش، یونیسف با یاری و کمکش در به در و خانه به خانه و کوی به کوی دنبال آن می گردند.

مهم نیست که من وشما از این سنت ها خوش مان بیاید یا نه ؟  قبول داشته باشیم یا نه ؟

مهم این است کـه  با همین سنت ها ، انسان هائی با تکامل و تعالی و خدایی شدن آدم می شوند که این جای بسی تقدیر و تمجید دارد  .

 

واما نکته بسیار مهم :

تایید سنت های بالا ( نه خرافات مخلوط با آن ) بدان معنا نیست که هرکسی با این مراسم حال نکرد ، لامذهب و بی دین و کافر است ، نه اصلا این طور نیست ، شاید شما و دوستانتان این سنت ها را درک نکنید نفهمید و نپذیرید این هرگز مهم نیست چون کدهای پروازی شما که منشاء تربیت خانوادگی ، اجتماعی و فرهنگی خاص و مخصوص شماست  با آنهائی که  با سینه زنی و زنجیر زنی غـش می کنند ، یکباره از حال می روند و دوباره به حال می آیند باید فرق کند !

 شاید فردی در عاشورا ، با غزلی از حافظ یا با شعر وعرفانی از مولوی یا با رُمان  و ملودی و موسیقی آرام و اصیلی پرواز کند ، به نظر من این هیچ فرقی با سینه زنی، زنجیر زنی د ر هیئات مذهبی ندارد .

اجازه دهید منظورم را با مثالی از خود همین ایران خودمان تشریح و تفهیم کنم .

من هشتم محرم ( یک روز به تاسوعا ) به طور اتفاقی در هتلی در یکی از شهرهای ایران مقیم بودم ، دید م گروهی ده دوازده نفره از دخترهای فوکولی با مانتوهای رنگی قد و نیم قد اما آرایش ملایم وارد هتل شدند( لابد آنان هم از عزا و عزاداری و گریه فرار کرده بودند ! )  واقعیت اینکه از نوع مدل لباس و سبک و سیاق آمدنشان خوشم نیامد پیش خود گفتم : اگر آنان آدم مذهبی نیستند نباشند، ولی ای کاش به سنت های ملی مذهبی ایرانیان احترام می گذاشتند .....

 یک روز از این حادثه نمی گذشت که من در تاسوعا در لابی هتل منتظر دوست بدقولم بودم همینکه به صندلی و مبل تکیه داده بودم دیدم همان گروه از پله ها گام به گام و آرام و آرام پائین می آیند اما فوکول ها کمتر، همه با مانتوهای سیاه و بسیار تمیز و اتو زده اما کمی بلند تر ، با رژلب مشکی و لاک سیاه !!!

 واقعا یکه خوردم سرگردان و حیران ، مات و مبهوت ، انگار لال شده بودم، واقعا برایم جالب و غیرمترقبه بود ! در یک کلام گفته باشم که اونجا فهمیدم که این قصه سری دراز دارد !!! و همانجا بود که فهمیدم عاشورا نه تنها مردنی نیست که زنده و زنده تر خواهد ماند ! ؟

درست است که وضعیت ظاهری آنان طوری بود که اگر کسانی که در بیرون سینه می زدند چنانچه آنان را می دیدند محترمانه ترین کارشان این بود تا در اولین فرصت آنان را تحویل « منکرات » بدهند  ولی آنان باید یادشان باشد که لباس سیاه با رژ سیاه در دو فرهنگ با دو تربیت مختلف خانوادگی در بیرون و داخل هتل هر دو یک مقصد و هدف مشترک دارند ، این را شک نکنید !

چون ، وقتي قرار باشد به مرور زمان سنت ها مهر باطل شد بخورند ( مثل قمه زنی ) پس چه دلیلی دارد اگر گروهی سنت های کنونی را نپذیرفتند ، ما آنان را خیلی راحت و آسان نپذیریم و با فراری دادن آنها آنان  را از خود برانیم و آنان را قوم لامذهب و بی دین و مرتد بدانیم ؟

از کجا که چندین سا ل دیگر برخی ازهمین سنت های امروزی منسوخ نشوند ؟ و علمای شیعه قبول کنند که برخی از این سنن صحیح نیست ؟

 و در یک کلام :

با تفاسیر و دلایل بالا ، نه جوان دانشجو ، و نه دانشمند و روشنفکر ما حق دارند سنت های محرم را به سخره گیرند وآنان را نتیجه و منتج عقب ماندگی فکری و فرهنگی ملي ومذهبی ملتي بدانند و نه هیچ مبلغ و متدینی اجازه دارد مسیر رسیدن به خدا را فقط و فقط راه و روش خویش بپندارد و برای همه تعیین تکلیف کند .

روش و طريق و دين من همیشه با " شیخ بهایی " همسو و موافق است که سخت معتقد است :

 

                        هر کس بطریقی صفت حمد تو گوید        

                                                                         بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

 

من به مبلغین عزیز و دلسوز وصیت ونصیحت می کنم در هرکجای زندگی مثل خانه وخانواده یا سیاست و ریاست انحصار طلبی می کنند بکنند ، ولی اجازه دهـند هرکس به زبان حال خود و سبک وسیاق و سنت های خودش با یاد حسین به سوی خدای حسین پرواز کند  .

چون این راه ، روشی مطمئن تر و اصیل تر می باشد زیرا این دیگر سنت باطل شدنی محسوب نمی شود که این فطرت جاوید و ماندنی وحقیقی افراد با کدهای خاص و مخصوص خودشان خواهد بـود که هر وقت فـطری شد، مانـدنی وماندنی تر خواهند ماند ،

                                             يادمان باشد ، كه سنت  مردني است ولي فطرت ماندنيست.........

 

البته این نظر من است حال خود بهتر دانید !

دکتر مجتبی کرباسچی

دی ماه . . . . . 1386

www.mojtaba334.blogfa.com    

 

                استفاده از اشعار ومقالات این وبلاگ با نام نویسنده و نام وبلاگ ، بلامانع است

                 ولی در غیر این صورت ، مستوجب عذاب وجدان و حرمت شرعی خواهد بود .