یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور . . . . . دکتر مجتبی کرباسچی
تقديم به آنانی كه خيلی تنهايـند :
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلسـتان ، غم مخور
ای دل غمديده حالت به شود ، دل بد مكن وين سر شوريده باز آيد به سامان غم مخور
ازصبح تا شب ، در كوچه وبازار ، در همسايه وفاميل ، در روز نامه و مجله مي خوانيم كه :
مادري در غم فرزند دلبندش عزادار است
پدري از دست فرزند نااهلش نالان است
فاميلي از اعتياد جوان ِ ناخلفي خون دل مي خورد
عاشقي در فراغ يار خودكشي كرده است
و غم ازدياد " طلاق" هاي رنگارنگ همه را زجر مي دهد
واين داستان ، تكرار مكررات " تاريخ غم " زندگي آدم هاست .
" كتاب ِ تاريخ " ملل مختلف از زمان هاي دور و نزديك با فرهنگ ها وآداب ورسوم گوناگون ، قطعا ازلي و ابدي يا بي ابتدا و بي انتهاست ولي " آناتول فرانس " اين كتاب نانوشته را دريك جمله خلاصه كرد او معتقد است :
خلاصه ي تاريخ اين است : " مردم آمدند ، رنج بردند و مردند "
به نظر او عصاره ي نهايي زندگي آدم ها " رنج " است
ولي من اين گونه فكر نمي كنم به نظر من ، قصه ي گردش زندگي ، مثل چرخش " سكه " اي در هواست ، امروز روي شادي سكه و فردا روي غم سكه به خانه ما مي آيد ، لذا يك روز زياد ، يك روز كم ، ديروز شادي و امروز غم ، داستان و قصه ي سريال " تلخ وشيرين " زندگي بشر را به تصوير مي كشند .
يادتان باشد :
غم و شادي ، فقير و غني نمي شناسد ، اگر فقير از غم نان و نداري نمي خوابد ولي غني ِ طماع، غمگين ِِ غم دارايي بيشتر است ، فرقي نمي كند آنها چگونه غمگين باشند ، در هر حال غم ، غم است .
بعكس ، اگر آبروداري موتورسيكلتي با بهاي ده برابر دوچرخه بخرد به همان اندازه خوشحال است كه متمولي ماشيني نو با قيمت ده برابر ماشين اوليه بخرد ، درست است كه بهاي موتور و ماشين قابل مقايسه نيستند ولي اين نسبت( ده برابر ) يكي است ، لذا شادي هردو برابر است
پس :
اگر ديروز گفتم : معني " عشق " عشق است ! همين وبس !
ولي امروز مي گويم : معني " زندگي " زياد و چند بـُعدی است :
چون ترجمه زندگي به فكر وسليقه افراد وابسته هست ، كه آبشخور آن آدب ورسوم ، فرهنگ و محيط اطرافشان است
لذا شما زندگي را هر جوري كه معني كـرديد ، بيراهه نرفته ايد !
فقط يادتان باشد :
" تا شقايق هست زند گی بايد كرد "
من نمي دانم اين چه سري در زندگي است كه زشت و زيبا ، خوب و بد ، بايد در كنار هم باشند تا زندگي معنا و مفهوم بيابد .
و اين چه رمز و رازيست كه :
خوب و بد ، زشت وزيبا ، فقر و غنا هيچيك به تنهايي در هيچ خانه اي براي هميشه رحل اقامت نمي گز يند و همه امروز مي آيند و فردا مي روند !
پس با اين تفاسير دليلي ندارد كه آدمي خود را از غم ِ رنج زمانه زجر دهد !
حتما شما مي پرسيد : يعني يك مادر داغدار در غم عزيزترين عزيز جوانش نبايد عزادار باشد ؟
چرا حتما بايد باشد
ولي مــن هم مي پـرسـم : آيا براي آن عزيز دلـبـند راه برگشتي وجود دارد ؟
حرف من اينست كه عليرغم ميل باطني همه ما ، سكه غم اين روز ها در خانه مادر داغدار نشسته ولي او بايد مطمئن باشد فردا و فرداها سكه شادي به ميهماني او خواهد آمد ، او بايد از خود بپرسد كه ؟
آيا فاميل او كه فرزندي رشيد اما نااهل دارد خوب است ؟
آيا همسايه او كه دختري رعنا ، اما سر به هوا دارد ناراحت نيست ؟
او بايد اين سخن حكيمانه را به خاطر بسپرد كه :
" خوشبختي ، داشتن دوست داشتني ها نيست ، بلكه دوست داشتن ، داشتني هاست "
ما بايد قبول كنيم زندگي جمع اضداد است ، من قبول ندارم كه زندگي فقط " غم تنها " يا " شادي محض"است ، ( شما مي توانيد صحت نظرم را در اقوام و فاميل تان جستجو كنيد )
مگر چرخ روزگار چنان نشد كه :
روستا زادگـان دانشـمند ، به وزیـرى پـادشـاه رفتند
پـسران وزیر ناقـص عقل، به گدایی به روستا رفتند
لذا مطمئن باشيد یوسف گمگشته شما هم به كنعان بر مي گردد و در كلبه ي احزان شما هم گلهاي شادي
خواهد روييد ، بشرطي كه شما براي مشكلات خون دل نخوريد و با " صبر " آن را چون آب زمزم ، نوشين و گوارا كنيد .
كه زندگي را هر گونه بنگريم زيباست .
دوست دارم با مثالي منظورم را روشن تر بيان كنم :
من بارها و بارها به " باغ فين كاشان " رفته ام ، ولي اخيرا كه وارد شدم حال و هواي ديگري داشت همين كه در زير سايه درختان پير و سر به فلك كشيده از كنار فوار ه هاي زلال مي گذشتم منظره اي مرا ميخكوب كرد ومرا در مفهوم و معناي زندگي به فكر فرو برد در آنجا ، دختر بچه هاي مدرسه را ديدم كه در هواي مطبوع وبهاري آنجا به وجد آمده بودند وبه زمين و هوا مي پريدند و بازيهاي بچگانه مي كردند .
از يكي پرسيدم : دخترم اينجا كجاست ؟
گفت : اينجا پاركي زيبا اما بي تاب و سرسره است !!!
فكري كردم و آرام آرام به او گفتم : نه دخترم ! اشتباه ميكني ! اينجا قتلگاه " امير كبير " است ! ! !
از باغبان پير پرسيدم اينجا كجاست : پيرمرد كوچولو و بي دندون آروم آروم به من نزديك شد انگار دل پر دردش منتظر بود لذا كنارم نشست و با تاني سري تكان داد و با چشمان دلواپسش گفت : خودت بگو !!!
و من گفتم : اينجا قطعه اي از نا كجا آباد ِ تاريخ زندگي است هر طور فكر كني خوب است
هم " آب نوشين " دارد هم" حمام خونين " ، اگر دوست داري در باغ ، آب گوارا بنوش ويا اگر مايلي در حمام خون دل بخور ! هيچ فرقي نمي كند در هر حال زندگي زيباست .
زماني كه آدم فوران خون از رگ هاي امير كبير را در كنار فوران آب زلال فوار ه ها را مي بيند خيلي از ناگفتني ها ي زندگي را گويا مي بيند . . . . .
پس يادتان باشد گرچه :
« زندگي » ابتدا و انتهائي دارد كه با گريه نوزاد تپانچه استارت آن زده مي شود و در نهايت با گريه نزديكان و اقوام ، در كنار تخت بيمار و بي جانش سوت و ترمز ش كشيده مي شود ولي بايد در خاطرتان باشد كه زندگي جاده صاف و هموار نيست كه زندگي جاده ايست كه از تل و تپه هاي قد و نيم قد و كوتاه و بلند بوجود آمده است .
اين يادگاری از من بماند كه هر كه در سر بالائی است نگران نباشد كه سرپائيني در انتظار اوست
و هر كه در سرازيري است به خود غرّه و مغرور نشود كه بايد منتظر نفس نفس هاي جانكاه سراشيبي تند بالا باشد .
فقط در اين مسير ناهموار خوشا به حال آناني كه يار و ياور كساني شده اند كه در اين دنياي بي رحم و
بي انصاف ، تنهاي تنها مانده اند
و بد و بدتر به حال آناني كه در تند باد سريع سرازيري عيش و عشرت زندگي سخت به خواب خرگوشي فرو رفته اند غافل از آنكه سراشيبي جديدي در چند قدمي آنهاست .
به هر حال روز و روزگار مي گذرد روزها شب و شبها روز مي شوند ولي دنيا هيچ وقت دائماً يكسان نخواهد ماند و شما مطمئن باشيد كه اين تنهائي آخر ونهايتي دارد .
لذا :
هر گاه از رسم زمانه دلتان گرفت در خلوت خود با زمزمه ي " حافظ ِِ"خلوت نشين هم نوا شويد كه گفت:
دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت دائماً يكسان نباشد حال دوران غم مخور
و در پايان نه حرف من كه قول صريح خدا را هميشه به خاطر بسپاريد كه نه يك بار كه دو بار پشت سر هم تاكيد كرد:
فـان مع العسر يسرا پس بدرسـتـيكه با دشـواري آساني است
وان مع العسر يسرا بدرستيكه باز هم با دشواري آساني است
آيات 5 و6 سوره " الانشراح "
آمين
دکتر مجتبی کرباسچی
اسفند . . . . . . 1386
www.karbaschy.com
استفاده از اشعار ومقالات این وبلاگ با نام نویسنده و نام وبلاگ ، بلامانع است
ولی در غیر این صورت ، مستوجب عذاب وجدان و حرمت شرعی خواهد بود